...

قصد آن دارم که امشب مست مست ...
...

چرا آدما اینقده خنگ شدن ؟!! نکنه من انتظارم زیادیه؟!! اصلاْ حال نمکنم دوستام معنی نگاهام رو نفهمنا . من خیلی وقتا سعی میکنم با نیگا کردنم حرف بزنم . یه نگاه ساکت میتونه یه دنیا حرف رو با خودش همراه داشته باشه !! چرا ملت نمیفهمن اینو ؟!! چرا داد زدن منو نمیشنون ؟!‌ چرا التماس کردن منو نمیفهمن ؟! چرا شاکی شدن منو نمیگیرن ؟!! هی اونوقت میپرسن چیه چرا اینجوری نیگا میکنی !! مثلاْ وقتی ...

تکراری (فریاد سکوت):
یک ساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به روش نیگاه کردم .
فریاد کشید که آخه خفه شدم ! چرا حرفی نمی زنی ؟!
گفتم نشنیدی ؟!! .... برو !! ....
...

میترسم . خیلی میترسم.
از حماقت دوستا، از کوته فکری آدما، از تنهایی خودم، از این آینده ی گنگ و مبهم، از این هرچه ممکن، از گناه، از برداشت های بد مردم، از بیماری بابام، از غصه خوردن مامانم، از حال و روز داداشم، از خودم، از عاشق شدن، از یأس، از غرور، از نومیدی، از تنهایی، از کم آوردن، از کم آوردن، از کم آوردن ...
...

هر گردی که گردو نیست !! بعضی وقتا انارهم گرده :> انارکی P:

پ.ن. تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد است ;)
...

راستی هیچ میدونین امروز خورشید گرفته بود ؟!! هیچکی ازش نپرسید چرا ؟

پ.ن. اه اه اه .. چه لوس !!
...

شاهرخ تو این پست آخرش میگه:

"واقعا که اين زنا موجوداتي هستن...موجوداتي هستن ... موجوداتي هستن .......در خور ستايش!!!"
البته منظورش دقیقاً این نیست ... بخونین میگیرین ماجرا چیه .
...

نمدونم چرا ولی امروز از این گدا ها که چیز میز میفروشن یکیشون بهم گیر داد ٬ ولی من هیچی نخریدم !! یکی هم میخواست تو ماشین که بودم بهم گل بفروشه بازم نخریدم. حالا بگذریم از اونایی که گیر ندادن و من همینجوری از کنارشون رد شدم . الان نصف شبی یادش افتادم و از دست خودم خیلی شاکیم !! خیلی سنگدل شدم نه ؟!! یعنی من همونی هستم که یه وقتی عمری گدا از کنارم دست خالی بر نمیگشت ؟!! باز جای شکرش باقیه که الان افسوس میخورم که چرا اینجوری شدم ٬ میترسم یه روزی بیاد که صد تا گدا گشنه هم که ببینم عین خیالم نباشه ٬ هیچ وقت هم دچار این افسوس نشم . خلاصه سیاهی کم کم سراغ دل آدما میاد ...
...

خیلی سخته آدم نتونه احساسش رو توضیح بده نه‌ ؟ اونم درست وقتی که احتیاج داره !
...

به خودم میگم:‌ همیشه بدتری هم هست.
به خودم میگم: خوب که چی ؟!
به خودم می خندم.
...

دروغ چرا ! وقتی به هم گفت دلم که سوخت هیچی ٬ کلی هم حسودیم شد. تازه کلی هم گریه کردم.
...


Title: Lonesome Shepard
Artist: J.Last

...

شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود می نالد.
جغد میخواند.
غم بیامیخته با رنگ غروب
می تراود زلبم قصه ی سرد
دلم افسرده در این تنگ غروب ...
...

آب میگه:

« تو بازی زندگی همه عروسکای خیمه شب بازی ان. هیچ عروسک گردانی وجود نداره، حتا کسایی که به ظاهر قدرتمندترین و تاثیرگذارترینها هستن هم بازیچه ان.»

وقتی آب یه چیزی میگه حتما راست میگه دیگه !!
...

خوب مشکل کند بودن لود شدن صفحات این وبلاگ هم حل شد. ولی هنوزم بعضی وقتا واسه لود کردن اسکریپت های فارسی کردن تاریخ خودش رو لوس میکنه و ممکنه ارور بده !! هر وقت اینجوری شد بلدین دیگه ، یه ctrl+F5 میزنین رو سر کیبورد تا آدم شه.
...

باده ای بود و پناهی٬ که رسید از ره باد
گفت با من: چه نشستی که سحر بال گشاد
من و این ناله ی زار و من و این باد سحر
« آه اگر ناله ی زارم نرساند به تو باد‌ »
...

ای دل ای دل ... هی دل ...


پنداشتم آن زمان که رازیست
در زاری و هایهای دریا
شاید که مرا به خویش میخواند٬
در غربت خود خدای دریا ...
...

آخ که چه هوایی !! عینهو خودم : یه دقیقه ابری ٬ یه ربع بارونی ٬ یه کم باد ٬ یه کم طوفان ٬ یه روز آفتاب ٬ یه شب مهتاب ٬ یه روز گرم ٬ یه روز سرد ٬ یه شب خاموش ٬ یه شب روشن ٬ یه شب ساکت ٬ یه شب تاریک ٬ یه روز آروم ٬ یه روز غمگین ٬ یه روز خوشحال ٬ یه روز جدی یه روز شوخی یه روز عاشق ٬ یه روز ...

کلاْ بهاره دیگه ...
...

امتحان ریز پردازنده دادم ٬ آی دادم ٬ آی دادم ...
...

عنکبوت ( پرواز )

تار می تنم ، تار می تنم ،
دورِ بودنم ، دور تنم
هر روز در انتظار فردا
و هر فردا ، در انتظاری ديگر
تولدی ديگر٬ تولدی دوباره٬ بودنی ديگر بار٬
و هر بار ...
پروانه ها مرا از پريدن باز میدارند .

چه مغرورند ،
و چه خودخواه !
که بالهای رنگارنگشان ، کرشمه ی بودنشان هست .
و پاره پاره ی تار های من ، گواه خيره سريشان .
مگر نه که آنان هم روزی کرمی بودند ، به زشتی کودکيشان ،
و مگر نه که آنان هم دور خود تار تنيدند .
و حال هر خال هر بالشان ثمره ی تار های آفرينشی ست که روزی بودنشان را در سکوتی محض و در سکونی بی روح خلاصه می کرد .
و من امروز چون يک عنکبوت تار می تنم ،
تا پيله ای بسازم دور بودنم و در آن ساکت و بی روح ، بخوابم
چون يک تکه آرامی
و پس از طلوع دوباره ی خورشيد
من به سوی نور پرواز خواهم کرد .
برای هر شمع اشک خواهم ريخت
برای هر گل سرخ قصه خواهم گفت
آری ، من – عنکبوت – پرواز خواهم کرد .

تا خود خورشيد ، تا خود نور .
.
.
.
اما ...
پروانه ها پيله ی مرا پاره می کنند .
و نيستیِ خود را در پاره کردن تار های من می جوييند .
نمیدانم چرا !
مگر آنها خود روزی عنکبوت نبودند ،
که اينک عنکبوتيان را از رسيدن به صفحه ی آسمان پروانه ها باز می دارند ؟!
آن هم با بهايی به سنگينی نابودی خود .
مگر نه که بال پروانه بايد به شعله ی شمع بسوزد !
پس چرا يک پروانه راضی می شود بالهايش را در تارهای من بشکند ؟!
تا من – عنکبوت – در حسرتِ پرواز و پروانه شدن
همچنان ،
و تا هميشه،
باقی بمانم .
ولی من
             تار می تنم ، دورِ تنم ،
                                       دورِ بودنم .
...

همیشه بدتری هم هست ...
...

راستی دعام کنین٬ میگن با کسی شوخی نداره استاده !! اگه نمره نیارم فارغ التحصیل نمشم !! اون وقت پذیرش و بورس و اینا هم همه پر !! راستش مثکه احسان هم با اینکه کلی امید وار بود بتونه یادم بده کم کم ازم قطع امید کرده !! هر چی باشه من هم مثل اسب چموش یک ترم محض رضای خدا و بندگانش یک جلسه رو هم سر کلاس یارو نرفتم !! البته استاده هم نامردی نکرده هر جلسه حضور و غیاب کرده و واسه من غایب زده !! خدا خودش برسه به دادم !!

پ.ن. هر چند اگه منم که منم ، بلدم آخرش با این جور استادا چه جوری راه بیام !! به قول خودم جوجه رو آخر پاییز که نمیشمرن ، چون تو بهار تازه جوجه کشیه !!
...

بالاخره طاقت نیاورد و سکته کرد.
...

راس میگن که از پس هر خنده ای گریه ای ٬ و از پس هر لبخندی اشکی ...
...

عشقبازی به همین آسانی ست ...

که گلی با چشمی
بلبلی با گوشی
رنگ زیبای خزان با روحی
نیش زنبور عسل با نوشی

کار همواره باران با دشت
برف با قله کوه
رود با ریشه ی بید
باد با شاخه و برگ
ابر عابر با ماه
چشمه ای با آهو
برکه ای با مهتاب
و نسیمی با زلف
دو کبوتر با هم
و شب و روز طبیعت با ما

عشقبازی به همین آسانی ست ...
...

مختصر و مفید :‌ امشب فکر کردم و فکر کردم و فکر کردم ... خیلی که فکر کردم٬ سرانجام دلم برا خودم سوخت . من گناه دارم نه ؟!!

پ.ن.
No comment is appreciated at all :|

...

همیشه محکوم ٬ همیشه بیگناه


امشب زدم تو خط هایده ٬ شدم اِند جوات !!‌ مثل این راننده کامیونا و راننده اُتوبوسا !! آی شبنم کجایی که یادش بخیر !! یادم نمیره که جه نوستالژیک هوس میکردیم بزرگ شیم بشیم راننده اتوبوس - قام قام !! یادته نه ؟!! من که یادم نرفته هنوز :)

ولی خدا وکیلی بعضی وقتا کامیونا یه چیزایی پشتشون مینویسن که آدم کم میاره ٬ مثل همین:

همیشه محکوم ٬ همیشه بیگناه





آخ که اگه من الان تو کامیون بودم - آخه هایده پشت کیبورد مثل تو جاده پشت رل کامیون حال نمده که:

شب٬ شب٬ شب که نذاشتی خواب نذاشتی برام
روز٬ روز٬ روز که نذاشتی تاب نذاشتی برام
...

به به !! آتیش زدم به مالش (؟!!) عجب گوشتایی !! دو تیکه گوشت ٬ طلا !! هولو برو تو گلو !! عجب بارونی !! عجب هوایی !! عجب بهاری !! عجب موزی !! عجب راهی !! ای جوووونم !! خرابه !! عجب خرابه ای !! ای بابا !! این پُله چی بود من از روش ردشدم ؟!! اِ این دیواره چیه سر راه من سبز شد ؟!! اوا ٬ لُب من چرا ملچ شد یه هو ؟!! این آقاهه چرا به من گفت خودم رو جمع و جور کنم ؟!! اینجا چرا لق وَرنه ؟!! اونجا چرا نمداره ؟!! این خون سرخ چیه وسط ماشین به راه شده ؟!!‌ این جا چرا همه چی چند تاس ؟!! اون خانومه چقده صورتیه ؟!! اه اه اه اه ٬ اینا چقده بی ادبن !! راستی پس حاجی کو ؟! الو خرمشهر ؟‌ حاجی تیر خورده ؟ ای خاک عالم . کجاش ؟‌ کلیه ؟!!‌ آها کی خوب میشه پس ؟ پنج شنبه ؟ بیارینش مکان خودمون درمونش کنیم . راستی اینجا صدای گلوله میاد ٬ این گلوله ها چقده قرشون زیاده !! اه گندشون بزنه (یا جای دیگه!!) اینایی که اینجا دعای کمیل میخونن چقد بدصدان !! راستی جلیقه ضد گلوله هم حتماْ بپوشن حاج آقا ها ٬ اینجا بدخواه مدخواه زیاده ...

... امشبم گذشت ٬ هم خوش گذشت ٬ هم خوش خوش گذشت !!

زت زیاد ٬ یا حق .
...

یوووووووووووووووووووووووو هوووووووووووووووووو
یــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااه هوووووووووووووووو

پیام ویزا گرفته

دریم دام ٬ دارام دیم ٬ دیریم دیدیریدیدیم. دارام رام . ری دیی دام . دارام رام .
پیام ویزا گرفته ٬ رادام دام .
طبق آخرین خبری که از خود پیام خیارشور به تلفن منا رسید :‌ پیام الان تو مصاحبه واسه ویزا قبول شده و الان تو ماتحت مبارکش چنان عروسی ای برپاست که اماکن دوبی در به در در جستجوی آن مکان مبارک میباشد !!
.
.
.
ای پیام ! ای نفس من !! ویزا گرفتنت٬ مبارک ٬ مبارک ٬ ایشالّلا مبارکت باد . من میدونستم تو مشت محکمی بر دهان استکبار جهان خوار مادرXXX - آمریکا - میزنی و با ویزا گرفتنت روح ملتی شهید پرور را در شریف شاد میکنی . الهی همه ویزا بگیریم . الهی خودم ویزا بگیرم بعدش میام با هم بریم بیچ کار فرهنگی بکنیم P: ؛)

خلاصه مبارکه هوارتا :*


تکمیلی: تو این دنیا هر کی هر جا واسه هر چی هر جوری ویزا بگیره٬ روزبه عمری ویزا نمیگیره D: ایشاللا واسه آخرت شاید تونستی یه کاری کنی روزبه جون ولی این دنیا خودم پایم همه جوره ریجکتت کنم ؛)
...

این اصطلاح جام زهر نوشیدن رهبران مملکت ماست که منو کشته !!
ببین کار ما به کجا کشیده که وقتی رهبر مملکت میخواد یه کار عاقلانه بکنه تو عمرش میگه آی ملت من دارم جام زهر مینوشم !! حالا قبلی خدا عمرش بده وقتی فهمید که سر جنگ خرش کردن و داره با ادامه ی جنگ - چه نفرت انگیز - خان و مان و تاریخ و حکومت و رعیتش رو به نابودی میکشه جام زهر کذایی رو سر کشید و صلح رو پذیرفت (ای خدا !! دیگه صلح کردن واسه ما شده جام زهر نوشیدن !!)
ولی این یکی خیلی خره به خدا !! خودش که حالیش نیست دستی دستی داره همه چیز مملکت رو به گند میکشه ٬ حکومت خودش رو هم داره نابود میکنه ٬ چهار تا آدم عاقل (گیر ندین بابا ٬ عاقل بانسبه منظورمه) میخوان بهش بگن اوضاع بیریخته و بیا و مردونگی کن و خودت و ملت رو از این افتضاح نجات بده ببینین بهش چی میگن :

- خبر نامه ی هشدار آمیز نمایندگان مجلس به رهبری ٬ نقل از بی.بی.سی.
- اصل نامه ی نماینده های هشدار آمیز نمایندگان مجلس به حضرت اجل‌ که با دستور شورای عالی امنیت ملی و وزارت ارشاد در رسانه های داخلی رسماْ سانسور خبری شد.
- اظهارات آقا در پی دریافت نامه بدون اشاره به محتوای نامه.

پ.ن. نمدونم چرا یاد این شعر سعدی افتادم که میگه:
« ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این چند روزه در یابی !! »
...

یه آدم خوب ٬ یه دوست محشر ٬ یه هوای خوب ٬ یه کافی شاپ تازه و آروم ٬ کلی حرف ٬ کلی درددل‌‌ ٬ کلی اشک ٬ کلی محبت ٬ کلی خنده ٬ کلی غیبت ٬ کلی پیاده روی ٬ کلی ناز و ادا ٬ کلی قوت قلب ٬ کلی بچه گربه ٬ کلی آرامش ٬ کلی احساسات .

و کلی خاطره ها و خاطره ها و خاطره ها ...
... و خدایی که در این نزدیکیست .


- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند.
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست.
- نه ٬ وصل ممکن نیست٬
همیشه فاصله ای هست.
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خوابِ دل آویز و ترد نیلوفر ٬
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود
وگر نه زمزمه ی حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
                              غرق ابهامند.

...

من الان سگم ٬ پاچه میگیرم .
از نزدیکی با من بپرهیزید :|

امضا:‌ خود خرم - ساعت ۱۶:۳۰
پ.ن. طول این پریود حدود یه روز تخمین زده شد رفت.
...

دِهه !! دختر نصفه نیمه !! به من میگه ضعیفه !!
من مردانگیم این جوری زیر سوؤال میره آخه !! دوستت دارم که دارم ٬ دلیل نمیشه اهانت کنی خواهر من !! بعد هم تا میای اعتراض کنی تقی میخوابونن زیر گوشت !! خدا همه ی پسرای خوشگل عالم رو از دست این فمنیست های افراطی در امان دارد . آمین :)

... ولی هر جور راحتتری ؛)

پ.ن. هر کی از کلمه ی مردانگی برداشت بد کرده و به کمک صنایع ادبیات فارسی از قبیل کنایه ٬ استعاره ٬‌ جناس و غیره برداشت خلاف عفت عمومی کرده از همین جا بگم که ذهن خودشه که منحرفه ها !! من اصلاْ هم بی ادب نیستم P:
...

عجب خواب خفنی دیدم دیشب من !! تو خواب شده بودم یکی شبیه رابینهود و داشتم با یه آدم ستمگر که همه بهش میگفتن ارباب و ازش میترسیدن مبارزه میکردم !! بعد از اینکه من و یکی از دوستام رو گرفت و زندونی کرد من فرار کردم و همه چیزش رو نابود کردم و بعد برگشته بودم که دوستم رو نجات بدم که یه هو با خودش رو در رو شدم و از شانس آشغال بنده همون جا بود که تا اومد دو سه تا پیام بازرگانی نشون بده من دیگه از خواب بیدار شده بودم !!

عجب زندگی گندی شده ها :( من عمری خوابام یادم نمیمونه ٬ حالا هم که یه خوابی دیدیم که یه کم یادم مونده توش هیچی حوری پری نداشت !! چند تا از این زنای دهاتی بودن که فکر کنم هر کدوم هفت پشت زاییده بودن ٬ تازه یه سریشون هم تا منو میدیدن فرار میکردن - احتمالاْ از ارباب میترسیدن . البته یه دختر جوون هم بود که هر چند حوری پری نبود یه ریزه به پری دریایی میزد و یه بار یه جایی که گیر کرده بودم کمکم کرد فرار کنم !! ولی آخه آدم حوری پری نمیبینه که تو فرار کمکش کنه !!

اااااااااااااااه !! نمشه من یه بار خواب ببینم رفتم بهشت و دارم با حوری پری های اونجا چیز میکنم ؟!! اگه شانس منه یه بار هم اگه زد و شانس من خواب بهشت رفتن دیدم حتماْ توش یه سری غلام بهشتی میبینم که دارن باهام چیز میکنن !!
...

آره اینم جداْ فکر خوبیه ! یه کم پررویی میخواد و یه کله ی خر که من هر دوتاشو دارم !! اگه دختر بودم و این خانوم هیزه ی دم در این همه هر روز بهم گیر میداد که این چه وضع مانتو ست و این چه وضع مقنعه و این چه وضع راه رفتن و این چه وضع خندیدن و این چه وضع رنگ لباس و یه روز میگفت تنگه یه روز میگفت گشاده ٬ یه روز میگفت بکش بالا ٬ یه روز میگفت بکش پایین !! اون وقت کاری نداره که : دم در یه جوری که ببینه یا شایدم نبینه یه چادر مشکی پلاسیده ی گه رنگ مینداختم سرم ٬ از اون عوضی که رد میشدم ورش میداشتم !! اگه هم جرأت کرد و دوباره خواست گیر بده خواهر و مادرش رو واسش همون جا سفره میکردم . دیگه هر چی حدی داره آخه !! زنیکه یابو !! انگار یادش رفته قبلاْ آشپز بوده تو سلف حالا اومده انتظامات شده گیر میده چپ و راست X(
...

وقتی میبینین یه مادر شب تا صبح بالای سر بچش میشینه گریه میکنه و اونو نوازش میکنه چون فکر میکنه بچش داره از دست میره چه حالی بهتون دست میده ؟!
به خصوص اگه ...
...

به نظر من پائولو کوئیلو قشنگ مینوسه به شرطی که من یه یه آمریکایی عرفان نشنیده ی عارف ندیده باشم و هیچ بویی از فرهنگ و ادبیات شرق نبرده باشم !!
ولی حالا که من اینجوری نیستم ٬ پس از پائولو کوئیلو اصلاْ هم خوشم نمیاد چون فکر میکنم تو کتاباش و با ادبیاتش داره عرفان پاپ عرضه میکنه !! البته من آدم خودخواهی نیستم و به هر کسی حق میدم از اینجور کتابا و این جور ادبیات و این مدل نوشته خوشش بیاد کما اینکه خودم هم از خوندن کتاباش سرگرم میشم - کما اینکه کم ازش نخوندم - ولی دیگه فَنِش نیستم !! اگه بخوام کتاب بخونم ترجیح میدم یا عرفان شرقی بخونم یا رمان درست حسابی مثلاْ از هرمان هسه یا رومن رولان یا خود سرورم نیکوس کازانتاکیس !!

پ.ن. اونایی که نمدونن بدونن که آقای کوئیلو شاگرد حضرت کازانتاکیس بودند که حالا دم در آوردن :)
...

من روزی این هوا زر میزنم اون وقت این دختر خاله ناتنیم مثل مجسمه ی ابوالهول اینجا ( اینجای اینجا که نه ٬ یه وجب اون ور تر) بالاسرم واستاده میگه لنگش کن !!‌ (البته منظورش اینه که یه پست تازه میخواد !! ) تازه میخواد این دفعه یه کم مربوط زر بزنم تا بتونه کامنت هم بده !!‌ عجبا !!!‌ آخرالزمون شده !! دختر مردم از آدم چه تقاضا ها که نمکنه !! واه واه !! مگه وبلاگ مثل دفترچه یادداشت خود آدم نمیمونه که آدم هر چی دلش خواست توش بنویسه !! با زور و تهدید که نمیشه آدم پست تازه کنه !! اونم از خطهای کند دانشگاه !! بنابر این من از همینجا یه بیانیه صادر میکنم و بدین وسیله مشت محکمی میزنم اونجای هرکی بخواد به من زور بگه !!

به قول هودر بزرگ٬ اگر ماه را در دست چپ من بگذارید و خورشید را در دست راستم (یا برعکس) ٬ من تو این وبلاگ هر چی دلم بخواد مینویسم D: مثلاْ الان دلم خواست که گلاب به روتون گلاب به روتون ٬ روم به دیفال٬ چیز شعر بگم که گفتم !!‌ اگه هم هوس کنم یه ماه روضه بخونم و گریه کنم میکنم.

پ.ن. هر جور راحتترم P:
...

بخش هایی از نامه ام به یک دوست - نامه ای که هم اکنون میتواند مخاطبش خودم باشم :


« ... و به راستی چگونه باید بودن و چگونه باید زیستن و چگونه رفتن !‌ و تو - ته مانده ی تقدیر خشن آفرینش - چگونه خواهی بود و چگونه خواهی زیست و چگونه خواهی رفت ؟!

نمیدانم ٬ تو را نمی دانم و خود را نیز. امّا ای کاش میشد به نیستی خویش ایمان بیاوریم . کاش میشد به عظمت غیر مؤمن شویم. آنقدر که لطافت ادراکمان فارغ از تدبیر فهمیدن به غایت خویش که همان آفرینش دیگر باره ی خویش است مؤمن گردد. و سنگ سخت از پیشانی هابیل برگیرد و بر بودن قابیل خویش بکوبد . و زاغِ اندر پس باغ را نیست انگارد و یکی سفره ی نغزش را به سخره گیرد و ببخشد به بیخبری او از بودنِ بیفرسودن ابراهیم وارِ خویش ٬ در پرواز شاهین تیز پروازِ زمان در باز ِ گریختنش از زندانِ بودن ٬ تا باغ ِ شدن و چیدن میوه ی بقایش در آن سرزمین دیگر . جدا از وسوسه ی بود و نبود دست بی رحم سرنوشت را کاری بکنیم و گامهای لرزانمان را در دهلیز هویدای وجودهامان بر خاکستر قلعه ی غرورمان استوار سازیم.

... آری . اگر هنوز غمی هست که به ناز سودایش کنی ٬ و اگر هنوز دلی نژند و روحی افسرده و بیتاب دیگری در تو باقی مانده ٬ اگر چشمه سار اشکت هنوز نم دارد ٬ اگر هنوز اسیر تنهایی خویشی ٬ اگر هنوز عطش دریا داری ٬ و اگر هنوز در آرزوی قاصدکی هستی تا به همراهی او با نسیم صبح به دیار دوری پرواز کنی ٬ بدان که غایت تو و مسؤولیت تو اینست که:

تو طئه ای بسازی تا در آن؛ انسان‌٬ خدا٬ و عشق٬ دست اندرکار آغاز آفرینشی دیگر و انسانی دیگر شوند*.

و اینست شدنی شایسته ی بودنمان.


پ.ن. شاید روزی کامل این نامه را که بسی طولانی تر از این چند سطر است در این وب نوشت گذاشتم .
*: حدیثی از رادها کریشنان
...

... پر از حرفم و خاموش٬ یه قصه و فراموش ...



خستم .
از همه چیز.
از همه کس.
...


Sarasvati is the Hindu Goddess of all arts: music, painting, sculpture, dance, and writing. She is credited with presenting the gift of writing to mankind so that her songs could be written down and preserved. Sarasvati is often depicted on the back of a swan or peacock, and with four arms, with which she plays the lute or drum and bestows jeweled blessings. She is the Goddess of eloquence, and words pour from her like a sweetly flowing river. One myth of this Goddess is that She is a jealous rival of the Goddess of wealth, Lakshmi, and that pursuing wealth alone will assure that Sarasvati's gifts will desert you.




Title : Dance of Sarasvati
Artist : Kitaro



...

وقتی این شعر رو خوندم یه جوری شدم ٬ بعد هر چقدر سعی کردم بگم چه جوری شدم نشد که نشد. فقط میدونم یه جور عجیبی شدم !! شما هم بخونیدش شاید شما هم یه جوری شدید !! رعنا از ساغر شفیعی نقل کرده:

ما مردگان دویست سال بعد
دور هم نشستیم
با دعوتی رسمی
به صرف چای وشربت وشیرینی
و حراج معلومات

و چقدر کف زدیم
پیش رو برای خودمان
پشت سر برای هم

ما مردگان دویست سال بعد...
...

« روی هر سینه سری تکیه کند وقت وداع
سر ما وقت وداع تکیه به دیوار دل است »

...

مخمل:
« ... راستش وقتی چراقها رو روشن کردن من خیلی حالم گرفته شد ! همون اول دیدم یه خورده بو میاد به روی خودم نیاوردم !! راستی هیچ وقت دوست داشتید مثل یه پرنده پرواز کنید ؟ ........... ولی من هیچ وقت دوست نداشتم ! من پرنده ها رو دوست ندارم. اونا وقتی میخوان بی تربیتی هاشون رو از اون بالا بریزن پایین اصلآ به اون پایین نگاه نمیکنن !! تازه من نمیدونم چرا هرچی کلاغ اسهالیه بالا سر من پرواز میکنه !؟!؟!؟ اگه دستم بهشون برسه به هرکدوم یه متیل کلرو پر آمین میدم بعدم ازشون میخوام یه خورده دستورات بهداشتی رو بیشتر رعایت کنن !!! »
...

کاش میشد که آدم میتونس از زندگی کردن یه چند وقت (محدود) مرخصی بدون حقوق بگیره !!
آخ اصلاْ اگه میشد میتونستم زندگی کردنم رو مثلاْ یه ترم دیفِر کنم و عقب بندازم (فقط مَنا !! بقیه همه رو روال برن جلو)‌ چقدر خوب میشد . یا اگه میشد آدم یه نفر رو استخدام کنه جای اون سختیا رو تحمل کنه چه حالی میداد !!
حیف که نمیشه ٬ ولی اگه میشد چی میشد !!

...

شکست ٬ در حالیکه من حتی فکرش رو هم نمیکردم شکستنش رو به عمرم ببینم.
... و از شکستن اون ٬ من هم شکستم .
...

اصلاْ دوست ندارم دوباره مثل امشب مجبور شم به خاطر یه عوضی با ۱۷۰ تا سرعت لایی بکشم٬ بعد برای اینکه جاش بذارم با ۱۴۰ تا بپیچم تو خروجی یادگار !! ولی لامصب کم نیاورد‌ اونم اومد دنبالم !! هر چند فکر کنم وقتی من از یادگار اونجوری پیچیدم تو شیخ فضل الله ٬ اون بیچاره دهنش بد جوری وا مونده بود و داشت از اُس شدن خودش حرص میخورد !!
نمدونم چرا وقتی عصبانیم رانندگیم اینجوری میشه :(‌ خیلی دوست دارم مثل یه شهروند خوب و سالم رانندگی کنم ٬ ولی هربار یه جوری میشه که نمیشه :( ایشااله واسه این هفته دیگه قول میدم یه کم آدم بشم.
...

دلم٬
دلم میخواد ٬
دلم خیلی میخواد ٬
ولی ...
آخه @#$! :(
ولی هنوزم دلم خیلی میخواد که ...
چی کار کنم خوب :(
ولش کنم ؟!!‌
نه !!! آخه دلم خیلی میخواد که ...
اااااااه ... خوب چی کار کنم که دلم میخواد X(
آی خاک تو سر من که بعد این همه وقت و این همه جنگ و جدل هنوزم اینجوری دلم میخواد ...
~!@!@#@#%$%^%^&^&#%#@%(@#$*%@#$)*%#@$
اصلاْ بیخیالش میشم :|
دیگه هم این دل صاب مرده غلط میخوره که میخواد‌!

پ.ن. آره ارواح ننت !! دلت اگه حرف گوش میکرد وضع تو الان اینجوری نبود که .
پ.ن. هر کی فکر میکنه من دچار خودسانسوری شدم غلط میکنه٬ من با خودم هم همین جوری حرف میزنم ٬ وقتی هم که بلند بلند فکر میکنم بازم همین جوری حرف میزنم .
پ.ن. لازم به توضیح نیست که من الان کاملاْ عصبانیم ؟!

...

اینو قبلاْ تو وبلاگ انگلیسیم گفته بودم ولی اخیراْ یه اتفاقی افتاد که کلی به این روایت ایمانم بیشتر شد٬ اینه که دوباره اینجا میگمش:


At the college, male & female students were told to individually write a sentence using the words 'sex' and 'love.'

Females wrote :
"When two mature people are passionately and deeply in love with one another to a high degree and that they respect each other very much, then, it is spiritually and morally acceptable to the society that they both engage themselves in the act of physical sex with one another. "

Men wrote :
'I love sex.'


اگه از چند تا استثنایی که همیشه وجود داره (و تو همه چیز استثنا وجود داره ) مثکه این قصه متأسفانه خیلی درست تر از اونیه که من فکرش رو میکردم !!
...

خوبی اینکه با فراس کلاس سه تار بری اینه که بعدش کلاس یوگا هم میری ٬ کلاس فلسفه عرفان هم میری ٬ کلی هم هامیوپاتی بهت می گه حال میکنی !!

پ.ن. نه کلاس هامیوپاتی دیگه نمیرم چون وقت نمیکنم . اصولاْ اگه نتونم واسه کاری وقت خوب بذارم ترجیح میدم شروعش هم نکنم . همین که از دور دستی داشته باشم و بدونم چی به چیه کلی خوبه ٬ فعلاْ بیشتر نمیخوام

پ.ن. راستی شما هم اگه مثل من هم به فلسفه علاقه دارین ٬ هم به عرفان ٬ هم به فیزیک نظری و فیزیک کوانتوم ٬ و هم به هامیوپاتی کتابی بهتر از این برای خوندن پیدا نمیکنین‌:‌ یک کوانتوم٬ عرفان و درمان : پزشکی هامیوپاتی . تألیف دکتر مسعود ناصری. فقط برای اینکه یه کم برین تو حس کتاب من فهرستش رو میگم داشته باشین تا بعد:

پیش درآمد
سیب٬ ایمان
دفتر یک: بتر از می
دفتر دو: همان اندیشه
دفتر سه: رسم خوشایند
دفتر چهار: کوانتوم: نسبیت و واقعیت
دفتر پنج: آب٬ هاون
دفتر شش: عرفان تئوری شعور
دفتر هفت: درمان: پزشکی هامیوپاتی
صدای آشنا
...

« حدیث بندگی و دلبردگی »

تفاوت میان خدای فیلسوفان و خدای پیامبران در این است که خدای پیامبران را می توان به دعا خواند ٬ اما درباره ی خدای فیلسوفان فقط باید جدال و جنجال کرد. فیلسوفان همچون ریاضیدانانی که به حل معمایی مشغولند ٬ گره از کار فروبسته ی خدا می گشایند ٬ اما پیامبران همچون عاشقانی که با معشوقی نازنین نرد عشق میبازند ٬ سخن از لطف و لطافت آن محبوب جمیل میگویند و دست مردم را در دستان نرم و پر نوازش او میگذارند.

... دعا و نیایش ٬ قبل از آنکه ابزار زندگی باشند ٬ ابراز بندگی اند و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند ٬ حاجت دل را روا میکنند‌٬ و برتر از آنکه سفره ی نان را فراخی بخشند ٬ گوهر جان را فربهی می دهند.

تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت
همت در این عمل طلب از می فروش کن
بر هوشمند سلسله تنها ننهاد دست عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن

[ حدیث بندگی و دلبردگی - دکتر سروش ]
...

- خوب وقتی تو مهمونی هستین و ملت شهیدپرور دارن اسپانیولی میرقصن ٬ اگه یه هو برقا بره و همه جا ساکت و خاموش شه چی کار میکنین ؟!
- خوب ما که کم نیاوردیم ٬ چون شهرام کلی برامون گیتار زد و خوند D: تاریکی هم خوب حال خاص خودش رو داره !!‌ فقط کار دی.جِی یه کم کارش سبک تر شد !!

- خوب آبجی پیره ٬ تولد شما هم مبارک !! هر چند که دیگه خیلی پیر شدی ٬ ولی بازم این دو سه روز باقی مونده رو دریاب که از قدیم گفتن ماهی رو هر وقت از آب بگیری بو میده !!

- راستی فکر کنم من و فراز اولین آدمایی بودیم که به آبجی پیره تو عمرش کادو یه تفنگ دادیم (اونم چه تفنگی ٬ به به !!) فکر کنم با این ایده زدنمون حاجی آقا سری بعد که سوار ماشینش بشم دیگه پیادم نکنه !! اگه البته تا اون موقع خودش بتونه عمر کنه !!

- با اینکه تصمیم گرفته بودم امشب به مشکلات و مصائب اخیر فکر نکنم بازم نشد که نشد ٬ واسه همین هم خیلی نتونستم خوش بگذرونم . ولی به هر حال بعد دو روز خونه نشینی لازم بود !!
...

آدم چه حالی میکنه وقتی میبینه دوستای قدیمیش دارن وبلاگ مینویسن :)

- مخمل: من گربه ها رو هم دوست ندارم . همیشه یه جوری آدم رو نگاه میکنن انگار طلبکارن !! ولی گاوا خیلی خوبن . وقتی یه گاو به آدم نگاه میکنه میشه مطمئن بود هیچ منظوری نداره !!! ققط کنجکاو شده ببینه شما خوراکی هستید یا نه !!!

- شاهرخ: من وقتي از دست يکي ناراحت ميشم با خودم فکر ميکنم که اگه همين الان بهم بگن که فلاني مرد، خودم رو سرزنش ميکنم يا نه... فقط وقتي مردنش هم واسه من فرقي نداشته باشه بيخيالش ميشم.. وگرنه تمام تلاشم رو ميکنم که دوباره رابطه مون عين قبل بشه... و اگه اون نپذيرفت ديگه من کاري نميتونم بکنم.... کاريه که تاوانش رو کم و بيش جفتمون ميديم...
...

سخته وقتی که تو فقط ۱۰ تا تقصیر داری ولی برای آرامش و دلداری دادن به بقیه ۱۰۰ تا تقصیر رو به گردن میگیری .
سخت تر هم وقتی که میدونی تا آخر عمرت تو رو به خاطر تقصیری که به گردن گرفتی نزدیک ترین کسات ملامت میکنند.

کلاْ این روزا زندگی خیلی سخته چون خیلی حرفا هست که رو هم تلنبار شده ولی بازم به هیچ کی نمیشه گفت.

وای که اگه خدا این شجریان رو نمی آفرید من چی کار میکردم‌ ؟!!



« فریاد‌ »

مشت می‌کوبم بر در
پنجه می‌سایم بر پنجره‌ها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمده‌ام، از همه چیز
بگذارید هواری بزنم:
- آی!
با شما هستم!
این درها را باز کنید!
من به دنبال فضایی می‌گردم:
لب بامی،
سر کوهی،
دل صحرایی
که در آنجا نفسی تازه کنم.
آه!
می‌خواهم فریادی بکشم
که صدایم به شما هم برسد!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا این داد کند
از شما « خفته‌ی چند » !
چه کسی می‌آید با من فریاد کند؟

...

دردیست غیر مردن ٬ کانرا دوا نباشد ...
...

شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش ...
...

چرا ما آدما فقط تو سختیا ست که یادمون میافته :
و خدایی که در این نزدیکیست ...




آن روز با تو بودم
امروز بی توام
آن روز كه با تو بودم
بی تو بودم
امروز كه بی توام
با توام
...

امروز که داشتم برد مربوط به عنوان پروژه های کارشناسی رو میخوندم متوجه شدم عنوان پروژم طولانی ترین عنوان پروژه ی موجوده :

« بررسی و مقایسه ی توصیفگر های تصویری مطابق با استاندارد MPEG-7 به منظور مدل سازی مفهومی داده های چند رسانه ای و بازیابی بر اساس محتوا در پایگاه های داده ای چند رسانه ای‌ »

خوب طبیعتاْ وقتی یکی مثل من با یکی مثل دکتر ربیعی پروژه برداره هر چقدر هم دودر باشیم هر دوتامون تو اسم گذاشتن کم نمیاریم !! ولی اخیراْ یه کم که کارای نوشتاریش رو شروع کردم به این نتیجه رسیدم که عجب گهی خوردم !!‌ من فعلاْ ۵۰-۶۰ صفحه براش نوشتم ولی این ۶/۱ اُم پایان نامم هم نمیشه !! این پروژه یه سال قشنگ کار داره !! الان هم که دیگه امتحانا دارن میان !! من یه جلسه هم این ترم کلاسا رو نرفتم ، درسا رو چی کار کنم ؟!! من که تابستون بعد امتحانا باید کارای زاهدان تابشینا رو تموم کنم ٬ بعدش هم که باید برم آلمان کارای IPSI رو واسه ربیعی بکنم ٬ بعدش هم که دیگه وقتی نیس !!‌ راستی پس کی خوشگذرونی کنم ؟!! اَدمیژن Illinois رو چی کار کنم ؟!! کارای زندگیم رو کی جمع و جور کنم ؟!!

آخ‌خدا،‌ کافیه که هفته ها به جای ۷ روز ۱۰ روزه بودن من ۳ روز تو هفته اضافی داشتم !! حیف که نمیشه ولی اگه میشد ٬ چی میشد ؟!!
...

آدم وقتی تو یه روز هم فیلم کیدز رو میبینه و توجیه میشه که بچه های بلاد کفر چه کارها که نمیکنن ٬ هم این مقاله رو تو نیویورک تایمز میخونه ... یه جوری میشه !!
...

اندکی اِکسپرشنیزم انتزاعی٬ بفرمایید داخل . مارک روثکو از خودتان است‌ !

پ.ن. من این سایته رو تازه کشف کردم ولی مثکه سایت معروفیه:‌ وُرلد گالری دات کو دات یو کِی . همه چیز هم توش پیدا میشه . اگه نقاشی دوست دارین بهش سر بزنین.

...

کیتارو را دوست میدارم چون برای تمام لحظه های زیستن و نازیستن من آهنگ مناسبش را دارد ٬ چه برای گریستنم٬ چه برای مست کردنم٬ چه برای عبادت کردنم٬ چه برای سَماعم ٬ چه برای اندیشیدنم ٬ چه برای نااندیشیدنم٬ ٬ چه برای پرواز کردنم ٬ چه برای خشمم ٬ چه برای سکوتم ٬ و چه برای فریاد کردنم .

امشب ٬ چشمانم را می بندم و با این آهنگ تا طلوع صبح میرقصم .
شاید دم صبح ٬ باز پروازم گرفت ...






Title : Dance of Sarasvati
Artist : Kitaro









Title : Agreement
Artist : Kitaro & Jon Anderson


...

ای چرخ روزگار ...

پنج سال تلاش میکنی ٬ خودت رو میرسونی به اونجایی که میخوای ...
و بعد ...
اول دوستات رو از دست میدی ...
بعد برادرت رو ...
بعد پدرت رو ...
حالا امروز میای خونه می بینی حالا مادرت رو !!

ای چرخ روزگار ...
***

ما
فاتحان شهر های رفته بر بادیم.
با صدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید از سینه٬
راویان قصر های رفته از یادیم.
کس به چیزی یا پشیزی بر نگیرد سکه هامانرا .
گوئی از شاهیست بیگانه .
یا زمیری دودمانش منقرض گشته .
گاهگه بیدار میخواهیم شد زین خواب جادویی٬
همچو خواب همگنانِ غار٬
چشم می مالیم و می گوئیم: آنَک٬ طرفه قصرِ‌ زرنگارِ صبحِ شیرینکار.
« لیک بی مرگست دقیانوس
وای وای افسوس.‌»

...

فراز بهم گفت نرو ...
بهم گفت تو پُری ...
گوش نکردم ٬ رفتم !
و چه خوب شد که کم بودیم ...
چه خوب شد اونروز اون نیومده بود ...
چه خوب شد اونروز اون یکی وسط راه برگشت ...
یه جوریایی میشه گفت که چه خوب شد اون روز تو فرحزاد کسی نبود وگر نه ...
چون من اون روز دوباره پس از مدت ها شکستم .
...

از اون چهار شنبه تا این چهارشنبه:

گفته بودم این هفته باید ۲۰ ساعت رو پروژم کار کنم !
گفته بودم این هفته پارک و مهمونی و مسافرت و گردش و سینما تعطیل !
گفته بودم این هفته مثل *آدم* رانندگی می کنم !
گفته بودم این هفته میرم کلاس سه تار !

ولی:

این هفته سه تا مهمونی شام (یکی تولد٬ یکی شیرینی اَدمیژن٬ یکی هم دورهم جمع شدن به بهونه ی اومدن یه نفر)!
چهار تا ناهار بیرون !
دو بار پاساژ ونک و کافی شاپاش !
سه بار فرحزاد !
یه بار خوابگاه !
سه تا فیلم !
سه تا فلاش خوردن تو شب به خاطر سرعت زیاد توسط حضرات کنترل سرعت !!
یه کلاس فلسفه که دودر کردم !

حالا اگه نبود اون پنجاه صفحه ای که واسه پروژم جمع و جور کردم ٬
و اگه آنا برام سه تار نیاورده بود که دیگه دودر نکنم کلاسشو ٬
و اگه خلوت شیرین دیشبیم نبود موقع اذان صبح٬
و اگه نبود اون جمع و جور کردن مطالبم برای کار دکتر تابش ٬
و اگه نبود فهرست مطالب پروژم و زمانبندی کارم تو مرکز تحقیقات که کلی کار مفید محسوب می شد ...

- جون بچه هات تو کی میخوای آدم بشی پس ؟!! تو که اینجوری نبودی جونور !! ‌آخه چته ؟!! چه مرگته ؟!! هو یابو !!‌ مثلاْ با تو دارم زر میزنم )X
- خودت چته !! یه بار گفتم از آدم شدن خوشم نمیاد اصرار هم نکن !!‌ حالم هم از هر چی جک و جونور که قیافه ی آدم به خودشون میگیرند به هم میخوره ! ضمناْ اگه یه بار دیگه بگی چه مرگته بهت میگم بری اینو بخونی !
...

حتماْ به کرگدن سر بزنید. این نصف شبی این پست آخرش واقعاْ فوق العاده بود:

« پس، لبخند زد، نفس كشيد، هوا پر از بوي هوس بود، فكر كرد همين است، همينجاست. گفت: اينجا جاي من است! »

...

ساعت ۳ صبحه و من ...

خوابم میاد٬ نمتونم بخوابم !
کار دارم٬ نمتونم کارام رو بکنم !
دلم گرفته٬ ولی نمتونم گریه کنم !
عصبانیم٬ ولی نمتونم با کسی دعوا کنم !
میخوام حرف بزنم٬ ولی کسی نیست گوش کنه !

از رخت خواب میام بیرون٬ میام اینجا با یه دنیا حرف٬‌
که هیچ کدومشون رو نمتونم بگم ولی ... باید یه چیزی بگم !

می نویسم:

سکوت صدای گامهایم را باز پس می دهد.
با شب خلوت به خانه می روم.
گله ای کوچک از سگها بر لاشه ی سیاه خیابان می دوند.
خلوت شب آنها را دنبال می کند٬
و سکوت نجوای گامهایشان را می شوید.

من او را بجای همه برمی گزینم٬
و او می داند که من راست می گویم.
او همه را به جای من برمیگزیند٬
و من می دانم که همه دروغ می گویند.
چه می ترسد از راستی و دوست داشته شدن٬ سنگدل برگزیننده ی دروغ ها.
صدای گامهای سکوت را می شنوم.
خلوت ها از باهمیِ سگها به دروغ و درندگی - بهترند.

سکوت گریه کرد دیشب.
سکوت به خانه ام آمد٬
سکوت سرزنشم داد٬
و سکوت ساکت ماند سرانجام.
٭


چشمانم را اشک پر کرده است.

...

گل سرخ و گل زرد...


گل سرخی به او دادم، گل زردی به من داد ... !
برای یک لحظه ی ناتمام ، قلبم از تپش افتاد ...
با تعجب پرسیدم: مگر از من متنفری ؟!
گفت: نه ! باور کن نه ! ولی چون تو را واقعاً دوست دارم نمیخواهم پس از آنکه کام از من گرفتی، برای پیدا کردن گل رزد، زحمتی به خود هموار کنی ...

***

... وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا !

...

هیچ وقت درست و حسابی به مرگ فکر کردین ؟!! فکر کنین حتماً . واسه زندگیتون خوبه !!


روزی هرروزه ازیزدان گرفتن نیست منت نیست
گر چه روزی می دهد روزی ز عمرت می برد

...

این یه تیکه از آخرین شعریه که به انگلیسی گفته بودم٬ خیلی دوسش دارم چون احساس میکنم از اون نوشته های مبهمی که با یه بار خوندن نمیشه معنیش رو فهمید !!‌نمدونم چرا ولی اصولاْ از نوشته های پیچیده و مبهم خوشم میاد.


...
I wish to be the sunset,
in order to be dyed by the blood of the sun,
and then,
I wish to be the sunrise,
an end for the deep darkness of night,
then,
watch sun's severe revenge from stars,
remembering the sunset,
you can understand why.
...



شما چیزی دستگیرتون شد ؟!!
...

نه خیرم !!‌ مثکه این دردسر تازه خیلی جدی تر از این حرفاس !! خدا خودش رحم کنه :(
...

این جاوا اسکریپت دوباره چه مرگشه :((
...

رفته بودیم سینما فرهنگ این فیلم Bowling for Columbine که آقای مایکل مور به صورت مستند تهیه کرده بود. خیلی جالب بود که این آقای آمریکایی تمام این فیلم رو ساخته بود (و الحق هم خوب فیلمی ساخته بود) برای اینکه بگه تو آمریکا سالانه بیش از 11000 نفر با اسلحه کشته میشن و بگه که تلویزیون ما خشونت رو تبلیغ میکنه و ما آمریکایی ها خیلی زیادی خل و چلیم و الکی خشنیم و از این جور حرفها !!
بعد جالبه که همین آقا با همین فیلم نسبتاً ضد آمریکاییش میاد جایزه ی اسکار بهترین فیلم مستند رو تو آمریکا از فستیوالی که همش ابزار تبلیغ خود هالیووده میگیره، بعد میره بالای سن به ولی فقیه آمریکایی ها این قدر فحش میده، بعد یه نامه ی بلند بالا برا بوش مینویسه و دوباره کلی بد و بیرا میگه بهش، بعد هم میره سراغ سایت خودش و کارش رو ادامه میده و هی تبلیغ نظراتش رو میکنه و از همه مهمتر زندگیش رو ادامه میده !!

ولی خدا وکیلی اگه یه نفر پیدا شه و تو مملکت ما یه فیلم مستند بسازه که توش بررسی کنه ببینه علت اینکه تعداد کشته شدگان بر اثر سوانح رانندگی تو ایران از تعداد شهدای جنگ بیشتره و یه برسه به اینکه مدیریت کلان ما مشکل داره و سردمداران ما و بنیاد های اقتصادی و نهاد های دولتی مشکل اساسی دارن و خیلی از این مشکلات برمیگرده (مستقیم یا غیر مستقیم) به یه جایی مثل نهاد ولی فقیه یا شخص شخیص آقا !! (نمیگم این حرفایی که میزنم درسته ها !! کما اینکه همه ی حرفای مایکل مور هم درست نبود، شما فقط فرض کنین یکی پیدا شه که به این نتیجه برسه !! ) ... حالا جایزه بردن و رو سِن رفتن و شعار دادن و سایت شخصی داشتن پیش کش !! به نظر شما بازم میتونه زندگی کنه ؟!!

مثال هاش هم هست که سراغ دارم (مستندی در باره ی تجارت دختران ایرانی در جنوب و شرق کشور برای کشور های عرب) که برخورد رسمی ای که باهاش شد (از طرف همین آقای هاشمی و آقای خامنه ای) محشر بود !! شاید بعداً در مورد اون فیلم بیشتر نوشتم و بیشتر توضیح دادم .

تکمیلی: آب هم رفته بولینگ برای کولومباین رو دیده ٬ ببینید چی* کشف کرده !!
...

اگه اومدین اینجا و دیدین که داره هی بهتون اِرورِ مربوط به جاوا اسکریپت میده ٬ و در پایان دیدین که جای کامنت گذاشتن خالیه ٬ کافیه که Ctrl+F5 رو محکم فشار بدین تا صفحتون خووووب رٍفرش بشه !! بیشتر مشکلش واس فارسی بودن تاریخ و جاوا اسکریپت های مربوط به این حرفاس ... به زودی دیگه از این اتفاقا نمیافته . قول میدم :)

...

در راستای توضیحات قبلی که نحوه ی فرستادن e-mail و yahoo message را از طریق موبایل توضیح دادم ، مثکه یه سری از دوستان کلاً هنوز از سرویس جدید کوته پیغام (SMS) که حضرت مخابرات ارائه میکنه استفاده نمکنن. برای همین یه جور نحوه ی عضو شدن بی درد سر رو از پرستو، اینجا نقل میکنم ، شاید فایده کرد :)

دستور پخت سرویس کوته پیام از راه دور ( فعال کردن SMS موبايلتون):

یه تیلیف بدین به 8437070 ، شماره 1127 رو بگيرين (سیستمتون تونه دیگه ؟!! پالس نباشه یه وقت!!). شماره پرونده ای رو که بهتون میگه حفظ کنین (یا يادداشت کنين). بعد از شنيدن صدای بوق، شماره موبايل، شماره ثابت و شماره پرونده موبايلتون رو بگين. میگن بعد از 72 ساعت، سيستم فعال می شه.
اگه نشد، با همين شماره تلفن تماس بگيرين و مراحل بالا رو تا شنيدن صدای بوق عينا جلو برين. اين بار با اعلام شماره پرونده توضيح بدين که سيستم فعال نشده تا رسيدگی کنن.

پ.ن. البته این الگوریتم طبیعتاً موقع پیاده سازی کلی مشکل پیدا میکنه مثلاً آشغالی خطوط، نفهمی مخابرات ، و هزار دردسر دیگه .
...

به مناسبت همه ی آنچه در این سال آخر بر من گذشت و میگذرد٬
و به مناسبت نامه ی آقای جهنم از اس اف یو :






Title : Graduation Day
Artist : Chris Issak




Driving slowly, watching the headlights in the rain.
Funny how things change.
Think of the good times wishing you were still with me.
The way it used to be, graduation day.

Watching the stars fall, a million dreams have all gone bad.
Think of all we had.
I knew all then, thought you loved me I was wrong.
Life goes on, graduation day, oh, graduation day.

Thinking of a time when everything was right.
Thinking of a time with only you and I.
Makes me sorry that it had to end that way.
Learned my lesson now there's nothing left to say, graduation day, oh graduation day.

Thinking of a time when everything was right.
Thinking of a time with only you and I.
Makes me sorry that it had to end that way.
Learned my lesson now there's nothing left to say, graduation day, oh graduation day.
Oh graduation day.



...

اینست وصف حال ما ای دوست:

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

...

مثکه فهمیدم قاصدک چه خبری برام آورده بود:

امروز صبح که از خواب پا شدم دیدم یه آقایی به نام جهنم به من میل زده و برام آرزوی موفقیت کرده هر جا که هستم و هر جا که میرم ٬ و گفته که خیلی متأسفه که نمیتونه من رو فعلا قبول کنه ... شاید به هر کس دیگه ای یه نامه از جهنم می اومد که ما شما رو تو خودمون راه نمیدیم خوشحال میشد ولی ...
آخه چرا ؟!! اونم امروز باید نامش بیاد که من کم کم تصمیمم داشت عوض میشد ؟!!‌ وقتی میگم روزگار یه چیزی رو نخواد دیگه منشه کاریش کرد بازم بگین نه !! بازم بگین تو خودت دوست نداری ... تو خودت بدی !!‌
من اگه ...
آخه ...
ولی ...
.
.
.
واااااااااااااااااااااااای ... سرم داره میترکه از ضربان .


تکمیلی: آقای جهنم یا به عبارتی Mr. Pavol Hell در واقع Graduate Advisor مربوط به دانشگاه SFU یا همون Simon Frasor University تو کانادا میباشد. با اینم حساب دیگه مجبورم برم Illinois و مجبورم که هر جوری شده VISA ی آمریکا رو بگیرم !!

پ.ن. VISA ؟!! به قول شاعر : شتر در خواب بیند پنبه دانه !!
...

خوب اینم یه درد سر تازه ... احتمالا ۹۰٪‌ مشکلاتش هم رو دوش منه !!

بعد داداشم حالا نوبت بابام شده !!‌ کی نوبت من میشه خدا میدونه !!

پ.ن. عجب دنیاییه ها ؟!!‌ آدم کم میاره حتی اگه ۷۸ ای باشه !!
...

چون سبوی تشنه ...


از تهی سرشار ٬‌
جویبار لحظه ها جاریست .

چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ٬ واندر آب بیند سنگ ٬
دوستان و دشمنان را میشناسم من .
زندگی را دوست میدارم ؛
مرگ را دشمن .
وای ٬ اما - با که باید گفت این ؟ - من دوستی دارم
که بدشمن خواهم از او التجا بردن .

جویبار لحظه ها جاری .

- م. امید
...

امروز بادی وزید و بارانی آمد و بهار لبخندی زد ٬ و به ساز و نغمه ی باد ٬ قاصدکانی رقصیدند و با هزار عشوه دوستان مرا به دنبال خود کشاندند ... دوستانی که با دیدن قاصدکانی در هوا سوی آنان دویدند تا شاید خبری و نغمه ای ...
و من بی اختیار طعم تلخ شعر امید را شنیدم که گویی این من بودم که با قاصدک سخن میگفتم :

قاصدک ! هان ٬ چه خبر آوردی ؟
از کجا ٬ وزکه خبر آوردی ؟
خوش خبر باشی ٬ اما ٬ اما
گرد بام و درِ من
بی ثمر میگردی .

انتظار خبری نیست مرا
نه ز یاری‌٬‌ نه ز دیّار و دیاری - باری ٬
برو آنجا که تورا منتظرند.
قاصدک !
در دل من همه کورند و کرند .

دست بردار ازین در وطنِ خویش غریب.
قاصدِ تجربه های همه تلخ‌٬‌
با دلم میگوید
که دروغی تو دروغ؛
که فریبی تو فریب .

قاصدک ! هان ٬ ولی ... آخر ... ایوای !
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ٬ آی ! کجا رفتی ؟‌ آی ... !
راستی آیا جائی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکسترِ گرمی ٬ جائی ؟
در اجاقی - طمع شعله نمی بندم - خردک شرری هست هنوز ؟


قاصدک !
ابر های همه عالم شب و روز
در دلم میگریند .

...

وسط اتوبان داری مثل اسب (نه امروز با یابوم رفته بودم)‌ تو لاین آخر میری (اصلا هم یادت نیست که تو امروز حتی بیمه هم نداری!!) ... یه هو حواست پرت میشه٬ میری تو فکر. فکر میکنی و حرص میخوری٬ و فکر میکنی و افسوس میخوری ... کم کم چشمات خیس میشن ... یه کم که میگذره دیگه هیچ جا رو نمی بینی .. میزنی کنار ... تصمیم میگیری همون جا راحت گریه کنی ... دست خودت نیست ٬ شونه هات میلرزن ... یه افسر میاد ... گیر میده ... ۱۰ تومن میذاری کف دستش٬ بش میگی ۵ تومنش رو واس جریمه برداره٬ باقیش هم واسه اینکه گیر نده بذاره راحت باشی ... اون میره ... ولی اشک تو هم خشک شده ... نوار رو عوض میکنی ... بازم با ۱۴۰ تا سرعت ادامه میدی .. میای دانشگاه ... روز از نو ٬ روزی از نو !!
...

- آخه الاخ!! آخه یابو !! بوزینه٬‌ گورخر٬ اُزگل٬ نفهم٬ ایکبیری٬ اُسکُل٬ تن لش٬ شامپانزه٬‌ آفریقایی٬ الدنگ٬ اورانگوتان٬ حیوون٬ عوضی٬‌ آشغال٬ مزخرف٬ تخم سگ٬ توله جن٬ کثافت٬ کله پوک٬ شوسمل٬ اِندِ خر !!
تو کی میخوای آدم بشی بالاخره ؟!!

- اه ... گیر دادیا !! یه بار پرسیدی گفتم ... آدم نَمَنَ ؟!!

- هیچی بابا شوما خودشو ناراحت نَوَکن‌.
...

تو هفته ای که گذشت ۴-۳ شب رو بعد ساعت 12 نصف شب تو خیابونا٬ دخترای مردم رو این ور اون رو می کردم !! یه شب از مهمونی بر میگشتیم، یه شب از سینما، یه شب از آینه ونک، یه شب از درکه، یه شب از ...
حالا من نیتم پاکه میخوام این خواهرای دینیم رو زودتر به منزلهای امنشون برسونم که از نگاه بد و شرنفاسات فی العقد در امان باشند، ولی برادرای بسیجی رو چه جوری توجیح کنم آخه ؟!!
حالا بگذریم که از وقتی این کنترل سرعت ها رو نصب کردن شبا تو بزرگراها چپ و راست واس من فلاش می زنن، خوب به من چه که بزرگراه خلوته !! خداکنه وقتی جریمش میاد خونه مامانم نبینه اول خودم نامش رو بگیرم برم جریمش رو بدم کسی هم چیزی نفهمه !!

خلاصه بد قاراشمیشیه این روزا اوضاع٬ یه هو اگه دیدین من دو سه روز چیزی ننوشتم٬...٬ اون وقت یه کم دندون رو جگر بذارین فرار میکنم میام دوباره مینویسم :D
...

آخ جون بازم برتراند :)
...

ای فلک بر سر من یه دنیا منت بگُذار
واسه عاشق شدنم٬ بازم یه فرصت بگُذار
...

نفسم درد میکنه. مثکه دوباره آسمم زده به شاهرگم !! به خدا نفس کشیدن هم عجب نعمتی که ما حالیمون نیستا ...
...

«یک بازی بامزه‌:‌ شطرنج‌»

        یاد آنروز که در صفحه ی شطرنج دلت٬
        شاه دل بودم و با کیش رخت مات شدم .

...

کلمه ها آمدند

          گفته شدند
          شنیده شدند
          نگاه شدند
          و دیده شدند

و آدمها ...
رفتند و روز تمام شد
و شب شد.
و شب ساکت است،
                    و تاریک است
                    و آرام است ...

- بریده هایی از نامه ی بهترین دوستم پس از آخرین دیدارمان
...

دلم تنگ است ...
دلم میسوزد از باغی که میسوزد ...
...

اگر موبایلتان به سرویس کوته پیغام مجهز است می توانید توسط آن email ارسال کرده و یا برای دوستانتان در Yahoo Messenger پیغام بفرستید.

برای توضیحات بیشتر این نوشته ام را بخوانید.

پ.ن. طبق آخرین اطلاعاتی که من کسب کردم این سرویس همیشه هم بالا نیست !! امان از این مهندسی نرم افزار ساخت یافته !!
...

یعنی من دوباره آره ؟!!
...

فکر کنم عرفان خونم اومده پایین ... چند وقتیه که با دعا گریه نکردم !‌ باید یه کاریش بکنم ... باید دنبال یه تنهایی ناب بگردم ٬ یه خلوت خالصانه ...
***

حرف های هست برای گفتن٬ حرفهایی هست برای نگفتن
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرو نمی آرند ...
...
من به یاد تو و آن روز بهار ...

می نشینم تا صبح ...

... و چه اندازه دلم غمگین است .




Title : Music Theme
Artist : Paul Mouriat


...

دیگه خوشگذرونی بسه !! از این هفته ای که میاد باید هفته ای ۲۰ ساعت رو پروژم کار کنم . تو رو هر کی دوست دارین به من نگین بریم اوین و درکه و فرحزاد و جمشیدیه و تئاتر و سینما و شمال و کلاس سه تار و کلاس فلسفه و مهمونی فلان و تولد بهمان و ...

...

نامردم اگه بازم این هفته٬ کلاس سه تار نرم !
...

غروب رفته بودم مسجد ختم مامان بزرگم که هفته پیش فوت کرده بود .
یه هو جو زده شدم و با خودم فکر کردم که این احتمالا تنها مراسمیه اجتماعیه که یه طرفس و مثل دید و بازدید و این حرفا نیس !! یعنی وقتی من تو مراسم ختم مادربزرگم شرکت میکنم اون این فرصت رو نداره که تو مراسم ختم من شرکت کنه. میشه گفت هرکی زودتر بجنبه برده ؟!!
و کم کم رفتم تو فکر که تو مراسم ختم من چند نفر آدم میاد ... و بعد شروع کردم به شمردن آدمهاش ... اصلا تجربه ی خوبی نبود چون در مورد خیلی از آشنا ها به این نتیجه رسیدم که خیلی احتمال داره یا نیان یا اونایی که میان به خاطر چیزی غیر از اون چیزایی که به من مربوط می شه بیان !!
... و البته کلی فکر دیگه که اون یک ساعت ونیم منو به خودش مشغول کرده بود.

...

پریشب افسانه از الینویز اومده بود، دیشب هم خونشون بودیم . امروز صبح هم کلی با بهارک از ونکوور حرف زدم، یه سر هم زدم به سایت روزبه و عکسای تورنتوش رو دیدم ... و یه هو احساس کردم که اون روزا همه اینجا با هم بودیم چقدر زود گذشت ... و بعد یادم افتاد که سال بعد خودم و یه سری دیگه دوباره این جوری پراکنده میشیم ... و بعدش هرچقدر سعی کردم راجع به این زندگی لعنتی یه کم فکر کنم، فقط اعصابم خورد شد و دیگر هیچ !!
...

گفتی که :

          - " چو خورشید زنم سوی تو پر،
             چون ماه، شبی می کشم از پنجره سر"

اندوه که که خورشید شدی،
                              تنگ غروب

افسوس که مهتاب شدی،
                               وقت سحر
...

باز هم قلیون فرحزاد ... باز هم خماری ... باز هم دوستان ... باز هم درد شیرین کتک هایی که من خوردم ... باز هم نگاه هایی که یک دنیا معنی میدادند ... باز هم خنده های پنهان و آرام ...

و باز هم ترس ... و باز هم حسرت ... و باز هم هراس از ...

این نیز بگذرد ...
...

داره جلو روم پرپر میشه و من هیچ کاری نمتونم بکنم !! به خدا زندان انفرادی به این مصیبت ترجیح داره ... آخه چرا این بلا باید سر ما بیاد ...

دوستی گفت صبر کن زیراک
صبر کار تو خوب زود کند
آب رفته به جوی باز آیر
کارها به زانکه بود کند
گفتم ار آب رفته باز آید
ماهی مرده را چه سود کند‌ ؟!

...

- به نظر شما من آدم پستی هستم؟
- چی ؟!! آدم ؟!!
- هیچی بابا ، ولش کن !
...

دو دسته از آدما رو باید با شمشیر گردن زد:
دسته ی اول اونایین که به دو فقره قتل عمد و سه فقره زناي عنف محکوم میشن !!
دسته ی دوم اونایین که دسته اول رو به سه بار قطع گردن با شمشير و دو بار اعدام محکوم می کنن‌!!

اینم لینکش .


ای خدا به تمام قانونگذاران ما یه ریزه فکر و شعور و تمدن و البته انسانیت عطا کن . الهی آمین.

پ.ن. ای خدا اگه هم من خیلی چرت میگم منو به راه راست هدایت کن . الهی آمین.

...

تيک و تاک ، تيک و تاک ...

هان ! کجا ، کجا می روی ؟ آهسته تر . کمی هم واپس نگر باش . اينجا را می گويم . پشت گامهايت . آرامتر. آرام تر گام بردار که به هر قدم تو صد رشته ی نياز و التماس بسته شده . مباد که پارشان کنی . مباد . ای دوست ، ای تنها ترين دوست ! تو را می گويم ای نزديک و ای هماره نزديک ! تو را ای دور و ای هر لحظه دور تر !

گوش کن . می شنوی ؟ "... تيک و تاک ... تيک و تاک ..." صدای ساعت است . ثانيه های ساعت که همنوا با تو می گذرند ، به پيش . و لحظه ای هم به عقب نگاهی نمی اندازند . حتی لختی درنگ ، اندکی تحمل . ذره ای پاسخ . بی آنکه بدانند چه می کنند می روند . می روند و همه چيز را با خود می برند . همه چيز را و همه کس را که بودن ما همه به بودن ثانيه ها بسته است . تيک و تاک ، تيک و تاک . و آنها می روند و بودن ما را هم با خود می برند . آه که چه سخت است و چه سنگدلند ! تو گويی هرگز دلی ندارند تا به دلبری داده باشند . و بند بند نياز ، عشوه ی گذرای تيک و تاکشان را باقی نگاه دارد . ثانيه ها می روند . به پيش . آری به پيش . و نه هرگز نگاهی به عقب و نه هيچ گاه وقعی به واپس مانده ها و هماره فقط به پيش .

اما من ساعتی دارم که تيک و تاکِ او به من می انديشد . هميشه با من است . صدايش هميشه با من است . من ساعتی دارم که مهربانتر از آنست که تنها رود . او به من نزديک است حتی نزديکتر از رگ گردن ، و صدايش هميشه در گوشم طنين انداز . ساعت من مرا فراموش نمی کند . او با من است و من با او . تيک و تاکِ او لالائیِ شبانگاه من است و خورشيد نيمروز من . تيک و تاک ساعت من به بند بند وجود من وفادار است . میداند که من در تنهايی خودم نيز گوش به آوای او دارم . آوازی هماره يکسان ، ندايی هميشگی : تيک و تاک ، تيک و تاک .
***

هان کجا می روی ؟ آهسته تر . تو را به بودنت سوگند ؛ ساعت من ! مرا تنها مگذار کجا می روی ؟ آخر بی تيک و تاک تو من چگونه خواهم بود ؟! آخر سکوت بودن ، بی تيک و تاک تو ، مرگبار تر از آنست که من آنرا تاب آرم . شرنگ بی تو بودن تلخ تر از آنست که جان من آنرا به جرعه ای نوش کند .
آهسته تر . پشت گامهايت را نيز نگاهی بيانداز . بند های بودن من به صد گره نياز به تيک و تاک تو بسته است . تويی که میروی و مرا در تنهايی ساکت و مرگبارم تنها می گذاری . آری تو ای نزديک ، تو ای دور ، تو ای تنها ترين دوست .
***

آری . ساعت من نيز امشب از پيش من رفت ، و مرا در فراموشیِ بودنی بی اضطراب تيک و تاک فرو برد .

خدا حافظ ای تيک و تاک مهربان من ،
ای بی وفا ترين صدای بودن .

...

«‌ بسترم صدف خالی یک تنهائیست.
و تو چون مروارید٬
گردن آویز کسان دگری ... »
...

فراز برات دعا میکنم ... ولی ... ولی ... خودت هیچ میدونی چه دعایی باید بکنم ؟
...

صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن ...
...

روز نفس زنان رو به سراب میروم
خشک گلو و تشنه لب به عشق آب میروم
شب که به خانه میرسم شکسته بال و خسته جان
در غم فردای دگر باز به خواب میروم
...

آن روی سکه

آدم ها به شوخی به سوی غورباقه ها سنگ پرتاب می کنند٬

اما قورباغه ها کاملاً جدی می میرند .

(اریک فرید)
...

وقتی می بینمش حالم ازش به هم میخوره ٬ وقتی باهاش حرف میزنم اعصابم خورد میشه‌٬‌ وقتی هم نمی بینمش دلم براش تنگ میشه !!
...

قانون بقای ماده و انرژی:

هر دلی نصفش سنگ است و نصفش شیشه . وقتی شیشه شکست فقط سنگ باقی می ماند !

...

خو کرده ی قفس را
میل رها شدن نیست ...
...


یک درد دل بس است برای قبیله ای

...

خوب زاهدان ٬ کارش که تموم شد فعلاً٬ امروز پولش رو هم گرفتم و یه کم شارژ‌شدم :)‌ حالا ببینیم این همه پول کی تموم می شه !! هرچند فاز دو کارام داره شروع میشه و اصلاً هم دوست ندارم !!

...

خوب فعلاً به صورت پیش فرض کامنت گذاری رو فعال کردم . میدونم که شکل و قیافش مشکل داره و یه سری ایده هم برای راحتی کار باهاش دارم که کم کم اجرا میکنم . البته خود وبلاگم هم هنوز خیلی چیزاش کمه که کم کم ایشالا راه میُفته ... از همه هم مهمتر قسمت دوستان و وبلاگ هایی که میخونم که ایشالا یه روز تعطیل که وقت کنم میشینم سرش و تمومش میکنمم .
موسیقی زمینه هم ازسون از پاسی بِل :)

پ.ن. فکر نکنم لازم به گفتن باشه ولی اگه کامنت بذارین خوشحال میشم هوارتا‌ :)
...

قبلاً رعنا بهم گفته بود که اگه نوشتن رو شروع کردم لینکش رو به هر کسی ندم !! ولی کو گوش شنوا !! از همه ی دوستانی که با من آشنا هستند عاجزانه تقاضا می کنم که اجازه بدن من با این آخرین وسوسم خوش باشم و در مورد این بریده بریده گفتن های من و اشارت های جسته گریخته ی من، زیاد سوال و کنجکاوی نکنند. حتی شما دوست عزیز !!

پ.ن. حتی شما عموجون، حتی شما مامانجون :)
...

یک ساعت بدون آنکه یک کلمه حرف بزنم به روش نیگاه کردم .
فریاد کشید که آخه خفه شدم ! چرا حرفی نمی زنی ؟!
گفتم نشنیدی ؟!! .... برو !! ....
(فریاد سکوت)
...
امیدوارم اون چیزی که احساس میکنم درست نباشه ... معنی تلفن دیشبش چی بود ؟!!
...
دیشب باز خوابش و دیدم ... کاش میشد از خواب بیدار نشم ... حیف که نمشه بهش بگم ... ولی میدونم که اگه بهش بگم خوشحال میشه ... شایدم یه روزی بهش گفتم ...
...
فکر کنم دیگه این هفته شورش رو در آوردم با این همه قلیون کشیدنم ... اینم آخر عاقبتش ... اگه امروز پیام نبود کی میخواست رانندگی کنه ؟‌ مَن ؟!!
...
پرده ای می گذرد
پرده ای می آید:
می رود نقش پی نقش دگر
رنگ می لغزد بر رنگ.
ساعت گیج زمان در شب عمر
می زند پی در پی زنگ:
دنگ ... دنگ ...
دنگ ...
(سهراب)
...
اول با تمام وجود سرم داد کشید بعد در حالیکه بغض بهش اجازه نمی داد ولی حرفش رو تو صورتم فریاد زد و بعد که بغلش کردم فقط گریه کرد و گریه کرد ...
و من تازه احساس کردم چقدر احتیاج داشت به اون فریاد کردن و چقدر نیاز داشت به این در آغوش کشیده شدن ... و اینبار من بودم که با خودم گریه می کردم کاش بهش گفته بودم ...
...
غمِ از دست دادن یه عزیز همیشه سخته ...
سخت تر از اون وقتیه که نمیدونی کی٬ کِی و چرا اونو از تو گرفت ...
سخت تر از اون وقتیه که یه هو به خودت میای و از خودت میپرسی:‌ « نکنه من خودم باعث شدم که ...»
و بعد یه هو فکر میکنی کاش اصلاً ...
و سخت تر از همه ی اینا اینه که مجبوری حرفتو بخوری٬‌لبت رو گاز بگیری٬ بغضتو نشکونی و به بقیه اعتماد به نفس بدی ...

لبم میخندد و دل در حصار سینه میگرید ...
...
« چرخ در حسرت واماندن اسب
اسب در حسرت خوابیدن گاریچی
مرد گاریچی در حسرت مرگ »
...
اصلاً حس خوبی نیست ... میدونم که دوباره داره میاد سراغم ... میترسم ...
به هیچ کس نباید بگم٬ میدونم (الان دیگه مطمئنم)‌ که به هیچکس نمتونم پناه ببرم ...
به هیچکس٬ به هیچکس٬ ... به هیچ کس٬ حتی به ...

...
رنگ چشمت رنگ دريا
سينهء من دشت غمها
يادم آيد زير باران
با تو بودم٬ با تو تنها ...
...
Send out love and harmony
put your mind and body in a peaceful place
then allow the universe to work in the perfect way it knows how

...

تب و تابی است در موسيقی آب
کجا پنهان شده است اين روح بی تاب
فرازش: شوق هستی، شور پرواز
فرودش: غم
سکوتش: مرگ و مرداب !
( فريدون مشيری )
...

I hope for nothing.
I fear nothing.
I am free.

inscription on Kazantakis's tomb
in Heraklion, Greece

...
صدای شما چی ؟ اونم میاد‌ ؟!! الو ؟!!

...
امتحان میکنم ... ۳ ۲ ۱ ... صدا میااااد ؟!!