...
...
Where would you prefer sex?

  On the BED?
  On the FLOOR?
  On the SOFA?
  In the BATHROOM?
  In the CAR?
  In the GARDEN?
  In the KITCHEN?
  In the ELEVATOR?
  On the UPPER BERTH?
  On the STAIRS?
  On the RUNNING TRAIN?
  In the CLUB's BATHROOM?
  In the DEAD-END ALLEY?
  In the SPA?
  In the OFFICE?
  In the GYM?
  In the BUSH?
  In the RAIN?

Where?
...

یکی بود ٬ یکی نبود
یه دشتی بود و یه رازی که نبود ..
توی رازی که نبود یه دونه درخت بود. یه تک درخت بلند بلند بلند.
ولی توی دشتی که بود یه عالمه‌ درخت وجود داشت که هر کدوم یه گوشه‌ی دشت تک و تنها قد کشیده بودن و رفته بودن تو آسمونا
یه عالمه که میگم ٬ یعنی خیلی. مثلاً سه تا .. یا شایدم پنج‌تا . یا مثلاً شاید هیفده‌تا .. یا بیست‌تا .. یا خلاصه یه تعداد زیادی که یعنی خیلی .. که نشه دیگه بیشتر از اون رو شمرد.
توی دشت قصه‌ی ما٬ یه سری گوسفند بودن که یه عالمه چاق و تپل و فرفری بودن.
توی قصه‌ی ما٬
اونی که بود آقای چوپان قصه‌ی ما بود که هر روز از این ور دشت میرفت اون ور دشت سراغ یه درخت تازه و سرش رو بلند میکرد و بالا رو نگاه میکرد و تو شاخ و برگای درخت دنبال یه چیزی میگشت .
اونی که نبود هم ٬ من نمیودنم درست که کی بود ... ولی هر کی بود٬ راز نیلبک آقای چوپان قصه‌ی ما رو بلد بود.
آخه میدونین٬
آقای چوپان قصه‌‌ی ما ٬ اون قدیم قدیما ٬ یه نی‌لبک داشت که باهاش میتونست ساز بزنه.
نه یه نیلبک معمولی ٬ یه نیلبک جادوئی. یه نیلبک خیلی معمولی که اگه باهاش درست ساز میزدی اتفاقای جادوئی میفتاد.
گوسفندا همه ساز نیلبک آقای چوپان رو خیلی دوست داشتن٬
آخه صدای سازش خوب بود.
صدای ساز نیلبک قصه‌ی ما شبیه یه راز بود .. یه راز عجیب و واقعی ..
مثل یه زبونی که تو دنیای آهنگا شبیه یه قصه بود
ولی هیچ‌کی معنیش رو نمیفهمید غیر از آقای چوپان قصه‌ی ما٬ چون اون رازا رو بلد بود.
اینو هر کسی که تو چشمای گود و عمیقش خیره نگاه میکرد میتونست بفهمه٬ بدون اینکه اون به کسی چیزی بگه.
روز‌ها و سال‌ها گذشت و دشت به صدای نیلبک آقای چوپان عادت کرده بود .. تا اینکه یه روز ..
تا اینکه یه روز که هیچ‌کی نفهمید چه روزی بود و هیچ‌کی نفهمید خورشید اون روز کجای آسمون واستاده بود ...
آقای چوپان قصه‌ی ما دور و برش رو نگاه کرد و به یکی از درختای قصه‌ی ما تکیه داد و یه لبخند آرومی زد و چشماش رو بست و خوابید. یه خواب معمولی نه .. یه خواب خیلی طولانی .. یه خواب خیلی خیلی طولانی.
وقتی که از خواب بیدار شد٬ دیگه نیلبک قصه‌ی ما توی قصه‌‌مون نبود.

اون روز .. تو دنیای خواب‌ها و رویا‌ها
آقای چوپان٬ یکی که خیلی دوسش میداشت رو برداشت و با خودش برد پیش یکی از درختای بلندِ دشتِ قصه‌ی ما٬
آخه اون روز تولدش بود
می‌خواست برای کادوی تولدش٬ بهش یه رویا هدیه بده.
این بود که از درخت رفت بالا و بالای درخت٬ براش یه خونه‌ی رویایی ساخت.
یه خونه‌ی چوبی کوچولوی دو نفره٬ با پرده‌های سفید و پنجره‌های سبز.
بعد اومد پایین و دید اونی که نبود ٬ از بس که منتظر مونده بود خسته شده بود و خوابش برده بود. آخه ساختن خونه طول میکشه ٬ حتی اگه تو دنیای رویاها باشه ...
این بود که چوپان قصه‌ی ما ٬ اونی که نبود رو آروم از روی زمین بلند کرد و گرفت بغلش٬
آروم چشای بسته‌ش رو نگاه کرد و لبخند زد و بردش بالا توی خونه‌ی رویایی چوبیه قایم شده تو شاخ و برگای تک درخت بلند دشت٬ گذاشتش روی تخت و نشست روی صندلی کنارش. سازش رو درآورد ٬ چشماش رو بست و یه آهنگ رویایی زد.

آقای چوپان قصه‌ی ما٬ چشماش رو که باز کرد٬ زیر یه درخت٬ توی دشت قصه‌ی ما نشسته بود .. توی روزی از روزای تابستون ...
آقای چوپان قصه‌ی ما ٬ نیلبکش رو توی خونه‌ی چوبیه بالای درخت ٬ پیش اونی که نبود٬ جا گذاشته بود.

اونی که بود٬ آقای چوپان قصه‌ی ما بود که سازش دیگه پیشش نبود.
اونی که نبود توی رویای چوپان قصه‌ی ما٬ بالای درخت توی خواب آروم بود٬ که صدای ساز جادوئی قصه‌ی ما٬ لالایی خوابش بود.
قصه‌ی ما به سر رسید.
همین.
...
akh joon aroosi :D :D
...
و با یک رویا عاشقانه زیستن ...

حیلت رها
...
فرض میکنیم با وبلاگ فال میگیریم.
این میاد:


Beyond The Sunset (450k)

تو آمدی ، کنارم نشستی
و از آن روز من دورترین رویاها را باور دارم
دیشب ،
دیدم پرنده ای میان دفترم آواز میخواند .
آن گونه
قدم زنان تا ماه رفتم؛ باور نمیکنی ؟

بیا کفشهایم را امتحان کن
چه فرقی میکند
من عاشق تو باشم ، یا تو عاشق من
چه فرقی میکند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز میشود ؟


سالی ست که میدانم
بیقراری چیست ،
درد چیست ،
آواز چیست ،
راز چیست ...
.
.
آی ، ای ... دوست !
چشم های تو شناسنامه ی مرا عوض کردند
امروز .. من ، ... یک ساله میشوم.

می‌دانم ٬ می‌دانم .. می‌دانم . باشد ٬ ساکت میشوم .. و دیگر هیچ نمی‌گویم.

هیچ .

و تو می‌دانی٬
که سکوت
سرشار از حرف‌های ناگفته است ٬
از حرکات ناکرده .
و اعتراف به عشق‌های نهان٬
و اعتراف به عشق‌های نهان٬
و اعتراف به عشق‌های نهان ...

...
خواب ترسناک
خواب تکراری
خواب؟
...
نمیدونم
...
میدونم
...
نمیدونم
...
دروغ میگم
شدم.
...
کاش بودی
یعنی کاش نرفته بودی
یعنی کاش یه کاری نمیکردم که بری
یعنی اوه خل شدم.
دورغ میگم. خل نشدم.
میدونم چی میگم.
...
توهم زدم دوباره دیشب. روشن شده بود همه چی. از اینا که زمان شفاف میشه آدمو شکنجه میده.
...
یعنی فکر کنم.
...
من هنوز زنده‌م
...



Mom's sick, she say she cant get up.
My little brother is getting hungry.
I must go to the village and ask for some food, would you help me?
-Sure Connie, I'll help ya.
-I always feel good when you're with me.
-You're my friend Connie.
-Are you always gonna be there when I grow up, are you?
-Cross my heart.
...

The answer, my friend, is blowin' in the wind, ...




How many roads must a man walk down
Before you call him a man?
Yes, 'n' how many seas must a white dove sail
Before she sleeps in the sand?
Yes, 'n' how many times must the cannon balls fly
Before they're forever banned?
The answer, my friend, is blowin' in the wind,
The answer is blowin' in the wind.

How many times must a man look up
Before he can see the sky?
Yes, 'n' how many ears must one man have
Before he can hear people cry?
Yes, 'n' how many deaths will it take till he knows
That too many people have died?
The answer, my friend, is blowin' in the wind,
The answer is blowin' in the wind.

How many years can a mountain exist
Before it's washed to the sea?
Yes, 'n' how many years can some people exist
Before they're allowed to be free?
Yes, 'n' how many times can a man turn his head,
Pretending he just doesn't see?
The answer, my friend, is blowin' in the wind,
The answer is blowin' in the wind.
...
....
میدونی؟‌ فرودگاه دیوارای شیشه‌ای داره. وقتی ازش رد بشی پشت شیشه‌ها رو فقط میتونی ببینی٬ ولی هیچ‌وقت دیگه نمیتونی برگردی. میتونی دودشو محکم بکشی تو ریه‌ت طوری‌که سوزشش رو حس کنی و رد راهش بمونه رو سینه‌ت. میتونی دستت رو بذاری روی سینه‌ت و محکم سرفه کنی طوریکه شونه‌هات تکون بخورن و خم بشی و دستت رو بگیری به زانوهات. میتونی چشمات رو ببندی و دردش رو حس کنی و منتظر بمونی تا علفایی که کشیدی شروع کنن دیوارای شیشه‌ای رو برات تمیز کنن. دراز بکش و چشمات رو ببند و دستت رو باز کن ٬ طوری‌که انگار میخوای یه کاغذ بزرگ صاف بی‌خط رو اونقدر بغل کنی که مچاله بشه.
...
....
تصور یه خیال، یه رویا، یه فکر، یه آرزو، وقتی مکرر بشه، وقتی که خیلی خیلی مکرر بشه
اونقدری که تو باورش کنی
اونقدری که ردش عمیق بمونه توی ذهنت
اونوقت فکر می کنی که واقعا اتفاق افتاده
یه روز دوری اون قبلنا
یا شایدم یه روز دوری اون بعدنا
دیگه فکر و رویا و خیال و آرزو نیست
میشه خاطره
خاطره ی واقعی
حالا به خاطره هات فکر می کنی به جای رویا ساختن
...
.....
تو
میری جلوی آینه
خودت رو نگاه میکنی
سرد و ساکت و آروم
قیچی رو بر میداری
موهات رو میگیری دستت
موهات رو میبری و کوتاه میکنی
خودت ٬
تنهایی
سرت رو هم تکون نمیدی
جلوی آینه ته چشمای خودت رو نگاه میکنی ٬ درست مثل اینکه داری بدون اراده اونی رو که با بیرحمی داره موهات رو کوتاه میکنه نگاه میکنی
یه مشت از موهایی که چیدی رو برمیداری و میگیری جلوی صورتت و نگاه میکنی
مشتت رو میبندی و موهایی که تو مشتت گرفتی رو فشار میدی ...

من؟
پشتت واستادم
کنار در واستادم
همون موقع که تو رو به آینه واستادی و داری موهات رو میچینی
منم تو چارچوب در واستادم
آروم و ساکت از پشت و از دور نگات میکنم
تو هم منو نمیبینی
بعد که کارت تموم میشه
آروم موهات رو جمع میکنی و میگیریشون تو مشتت
نگاشون میکنی
فکر کنم بغض هم کردی
میای که از اتاق بری بیرون
سرتم پایینه و جلوت رو نگاه نمیکنی
به دم در که میرسی ٬ منو میبینی که واستادم و دارم نگات میکنم دم در
میای جلوم وا میستی
مشتت رو محکم فشار میدی
بغضته
یه جوری که لبت آروم و بی اختیار می‌لرزه یه کم
من آروم دستِ کوچولوتو که مشت شده میگیرم تو دستم
میارمش بالا ٬ جلوی سینه‌م ... میارمش بالاتر ٬ جلوی صورتت
موهایی که از لای انگشتات زده بیرون رو نگاه میکنی ٬
من تو رو نگاه میکنم
بغضت آروم میشکنه
آروم اشکت میاد
میای و خودت رو ول میکنی تو بغل من
دستت رو میندازی پشتم
راحت و آروم گریه‌ میکنی
بدون اینکه نگران باشی من چشمات رو ببینم
موهات رو هم که حالا دیگه خیس شده بودن تو مشتت فشار مید
...
... بعضی تغییرات یک دفعه تو زندگی ات واقع می شوند، از جنس تصمیم نیستند، نگاه که می کنی می بینی نقطه ای هست، روزی که دقیقا نمی دانی کی و کجا،‌ ولی قبل و بعدش، خودت، مسیر زندگی ات عوض شده اند
...
قار قار قار !
نه !
اين كلاغ هزار سال ديگر هم كه بگذرد
به خانه كه هيچ
به هيچ هم نمي رسد
حالا فقط من مانده ام
و قصه اي كه تمام نمي شود
كسي بود
كه ديگر نيست
...
بعضی بغض کردنا خیلی سختن. به خصوص اگه بعد از یه اعتراف قدیمی و کهنه و ... شاید دیر باشن.
...


می نوش که ندانی ز کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
...



I met God on the edge of town
Where the wind meets the stillness
Where the darkness meets the light
Where the ocean meets the sky
Where the desert meets the rain
Where the earth meets the heavens
On the edge of town I met God

I asked God
Do one thing for me
Send me back in time
Send me to Seattle
Let me go
Find Kurt Cobain
Take away his gun
Take away his bullets
Talk to him
Make him wanna live
Tell him how we love him
Help him see his glory

God said no
If I sent you back
If you really found him
You would only ask him
If he could
Help you get a deal
If he knows a lawyer
If he can help you
God said no

I asked God
Do one thing for me
Send me back in time
Send me to Berlin
Let me find
The one they call Hitler
I will stalk him
I will bring him down
I will bring along
A powerful gun
Loaded with bullets
Obliterate his memory

God said no
If I sent you back
You would get caught up
In theory and discussion
You would let your fears
Delay and distract you
You would make friends
You would take a lover
God said no

I asked God
Do one thing for me
Send me back in time
Send me to Jerusalem
Let me go
Let me go find Jesus
Let me save his life
As they try to kill him
Let me take him down
Down from the cross
Take the iron from his body
Try to heal his wounds

God said no
If I let you go
If you really found him
Walking with the cross
You would stare
Your tongue no longer working
Eyes no longer seeing
Ears no longer hearing

God said time
Time belongs to me
Time's my secret weapon
My final advantage
God turned away
From the edge of town
I knew I was beaten
And that now was all I had
God said no
...




کی فکرشو میکرد؟
اول استیو
بعدشم سید.

خداحافظ سید.
امیلی نگهدارت.
تا همیشه.

Roger Keith "Syd" Barrett (January 6, 1946 – July 7, 2006) was an English singer, songwriter, guitarist and artist.

Best remembered as one of the founding members of the group Pink Floyd, Barrett was active as a rock musician for only a few years, before he went into seclusion. His creative legacy and quintessentially English vocal delivery have since proven remarkably influential.
...

برای دوست‌داشتنی‌ترین دخترکوچولوی روی زمین

It's four in the morning, the end of December
I'm writing you now just to see if you're better
New York is cold, but I like where I'm living
There's music on Clinton Street all through the evening.

I hear that you're building your little house deep in the desert
You're living for nothing now, I hope you're keeping some kind of record.

Yes, and Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear
Did you ever go clear?

Ah, the last time we saw you you looked so much older
Your famous blue raincoat was torn at the shoulder
You'd been to the station to meet every train
And you came home without Lili Marlene

And you treated my woman to a flake of your life
And when she came back she was nobody's wife.

Well I see you there with the rose in your teeth
One more thin gypsy thief
Well I see Jane's awake --

She sends her regards.
And what can I tell you my brother, my killer
What can I possibly say?
I guess that I miss you, I guess I forgive you
I'm glad you stood in my way.

If you ever come by here, for Jane or for me
And your enemy is sleeping, and his woman is free.

Yes, and thanks, for the trouble you took from her eyes
I thought it was there for good so I never tried.

And Jane came by with a lock of your hair
She said that you gave it to her
That night that you planned to go clear

Sincerely L Cohen
...

آخرین باری که با استیو غذا خوردم ٬ خیلی گشنه‌ش بود. فتوچینو آلفردو خوردیم. یادمه که میگفت بعضی وقتا غذا نه تنها از سکس بهتره٬ بلکه حتی از دایناسورم بهتره. من نگاش کردم و گفتم نگفته بودی فرندز نیگاه میکنی. خندیده بود و گفت این ربطی به فرندز نداره٬ یه ضرب المثل چینیه که نویسنده‌ی فرندز از اون الهام گرفته.

آخرین باری که با هم با ماشین رفته بودیم بیرون واسه‌ش این آهنگ رو گذاشته بودم. میگفت تو آهنگای ایرانی‌ای که من بهش دادم بعد از نیاز این رو از همه بیشتر دوست داره. تو میل‌باکسم امروز دیدم که قبل مردنش یه نامه واسه‌م فرستاده. نامه‌ش خالی بود٬ روی پاکتش نوشته بود از طرف غول چراغ جادو. منظورش رو فکر کنم بفهمم.

امروز هوا ابری بود. با خودم فکر کردم شاید اینم یه نشونه‌ست. همه چی یه جور عجیب و مبهمی شده٬ مثل وقتی که به راه حل یه مسأله‌ی ریاضی نگاه میکنی و با اینکه میدونی غلطه٬ ولی نمیتونی بفهمی چرا. همه چی بدیهی به نظر میرسه٬ ولی نتیجه‌ای که از این بدیهیات میگیری غلطه. یه جای کار میلنگه. من نمیفهمم٬ و این ترسناکه.
...
استیو مرد.

من باورم نمیشه٬ هیچ‌کس باورش نمیشه. اینجا همه بهت زدن.
گفت میره به صدای باد گوش بده. من بهش گفتم التماس دعا. به فارسی گفتم و مطمئن بودم که منظورم رو نمیفهمه. استیو همیشه میگفت جادوگری دروغه. دیشب آفلاین گذاشته بود که من جادو شدم. من نمیفهمم. همه‌چیز غیر عادیه. همه چیز عجیبه. یه اتفاقایی داره میفته که من میترسم بهشون فکر کنم. استیو نباید میمرد. هر کی هم میمرد٬ استیو نباید میمرد. اون احمق با این کارش میخواست چیو اثبات کنه؟ به کی میخواست اثبات کنه؟ استیو نباید می‌مرد. آهای پائولو کوئیلوی حروم‌زاده٬ اینم یعنی یه نشونه‌ست؟

استیو مرد٬ شِت.
...
...
استیو دیوونه شده٬ اول میگفت میخواد زن بگیره٬ حالا میگه میخواد خودشو بازخرید کنه از جادوگری کناره بگیره بره فیزیکدان بشه. میگه فیزیکدانا ابهت آفرینش رو بیشتر از جادوگرا درک میکنن.

آخرالزمون شده. همه چی داره از دست میره٬ حتی استیو ...

پ.ن. اسم پروژه‌ی جدیدی که من روش کار میکنم هست: Pig . امروزم رئیسمون یه دونه خوک بادکنکی گنده‌ی صورتی خریده آورده تو آفیس من گذاشته نصف جامو اشغال کرده و داره به همه لبخند میزنه! تو این هیری ویری جادوگر قصه‌ی ما هم گذاشته رفته دنبال یه کوله پشتی میگرده که باهاش بره دور دنیا رو بگرده و فاندامنتالز آو هامیوپاتی یاد بگیره. بعد به من میگن آروم باش. من روحم تشنج داره.
...
....
تا حالا گوسفند رو وقتی که میکشن و سرش رو میبرن دیدی؟ اونجایی که یه هو شروع میکنه به دست و پا زدن ٬ محکم ... خیلی محکم ... اونجایی که خون گردنش داره میره و اون داره دست و پا میزنه ٬‌تند و تند و تند. من همیشه اون موقع بی اراده زل میزنم به دست و پا زدنش ٬ انگار که همه چی بکگراند بشه و یه موجودی رو ببینی که داره دست و پا میزنه تا جونش (که اتفاقاً خیلی هم قرمزه و رنگ خونه) از تنش (همون گردن بریده‌ش) بره بیرون .

ولی ٬ بعد یه مدت که خونش رفت ٬ هنوز یه کم جون تو تنش مونده ... وقتی که آب میگیرن روش که خونش رو بشورن ٬ اون لحظه‌ی اولی که آب سرد رو روش میریزن ٬ یه تکون کوچیک دیگه دوباره میخوره ... یه جوری که انگار میلرزه .. یه جور لرزیدن ناگهانی که انگار میفهمه همه چیز تموم شده. میفهمه دیگه مرده. دیگه نیست.میفهمه دیگه دست و پا زدناش هم حتی تموم شده . میفهمه این آب سرد یعنی یاداوری همه‌ی اون دست و پا زدنا و جون کندنا . میلرزه .. تن بدون جونش میلرزه ٬ یه کوچولو.

همین.
...
ایتالیا دوست داشتنیه٬ فوتبالش قشنگه٬ به معنای واقعی کلمه فوتباله. وقتی که ایتالیا میبره خوبه. آدم خوشحال میشه.
آرژانتین ولی پرستیدنیه. بردن و باختنش مهم نیست. فوتبالش مثل پست مدرن آرت میمونه٬ اصلاً کلن پست مدرن. وقتی که میبازه آدم دلش واسه آرژانتین نمیسوزه٬ دلش واسه جام جهانی‌ای میسوزه که اینقدر بی‌جنبه و این‌قدر بی سعادته!

اینکه ایتالیا قهرمان میشه خیلی خوبه. ولی قهرمان معنوی جام آرژانتینه :)


Don't Cry For Me Argentina


Don't cry for me Argentina
The truth is I never left you
All through my wild days
My mad existence
I kept my promise
Don't keep your distance ...
...
اوه ناتاشا٬ ناتاشا٬ ناتاشا٬
دنس فور می.
ناتاشا٬
دنس فور می.


Natasha brings me kisses in the moonlight,
She kneels above me, silk upon my skin,
I reach for her, and I can feel her heartbeat,
Beneath her breast so heavy in my hand;

The rain is running rivers on my window,
And shimmers on the streetlights down below,
She's happy when I hold her in the shadows,
And whispers of a life I've never known;
...
عاشق شعر و موسیقی این آهنگم که بائز در مورد رابطه‌ش با باب دیلان گفته و بعد از پا به سن گذاشتن با اون صدای عجیبش خونده. (ویدئوش)



I'll be damned, here comes your ghost again
Well I'll be damned
Here comes your ghost again
But that's not unusual
It's just that the moon is full
And you happened to call
And here I sit
Hand on the telephone
Hearing a voice I'd known
A couple of light years ago
Heading straight for a fall

As I remember your eyes
Were bluer than robin's eggs
My poetry was lousy you said
Where are you calling from?
A booth in the midwest
Ten years ago
I bought you some cufflinks
You brought me something
We both know what memories can bring
They bring diamonds and rust

Well you burst on the scene
Already a legend
The unwashed phenomenon
The original vagabond
You strayed into my arms
And there you stayed
Temporarily lost at sea
The Madonna was yours for free
Yes the girl on the half-shell
Would keep you unharmed

Now I see you standing
With brown leaves falling around
And snow in your hair
Now you're smiling out the window
Of that crummy hotel
Over Washington Square
Our breath comes out white clouds
Mingles and hangs in the air
Speaking strictly for me
We both could have died then and there

Now you're telling me
You're not nostalgic
Then give me another word for it
You who are so good with words
And at keeping things vague
Because I need some of that vagueness now
It's all come back too clearly
Yes I loved you dearly
And if you're offering me diamonds and rust
I've already paid ...
...
اوه٬ شِت!
...
یادت میاد پارسال همین موقع‌ها رو؟
...
کپی پیست رو دوست دارم
دوست دارم کپی پیست شم تو زندگی آدما
دوست دارما آدما رو کپی پیست کنم تو زندگی خودم
مثل یه موم نقاشی ٬ دوست دارم زندگیم رو نقاشی کنم
اونجوری که خودم میخوام
اونجوری که موقع رانندگی کنارم خوابش ببره و من نگاش کنم و اون چشاش بسته باشه و دست منو گرفته باشه
اونجوری که همه‌ی رنگایی که دوست داری رو رو صفحه‌ی نقاشیت خط‌خطی بکشی و قاطی کنی با هم
اون جوری که آروم دستت رو فشار بده تو خواب
اونجوری که هوا ابری باشه و سنگین و یه کم سرد
اونجوری که مه همه جا رو گرفته باشه و بدونی یه جایی یه گوشه‌ای که از تراسش همه‌ی شهر معلومه یه نگاه سرد منتظر چیزیه که خودشم نمیدونه چیه
اونجوری که تاب مزرعه آروم تکون بخوره و از پشت پنجره چوبی نگاش کنی
تو هوای مه گرفته‌ی سرد
بیرون نریم
کنار شومینه بشینیم و زل بزنیم به آتیش داغ
اونجوری که نور آتیش تو نگاه سردش بلرزه و احساس بکنی دنیا خالیه
تو خالی‌ای
همه‌چی خالی
...


Are you there?
is it wonderful to know
all the ghosts...
all the ghosts...
freak my selfish out
my mind is happy
need to learn to let it go
I know you'd do no harm to me

but since you've been gone I've been lost inside
tried and failed as we walked by the riverside
and I wish you could see the love in her eyes
the best friend that eluded you lost in time
burned alive in the heat of a grieving mind

but what can I say now?
it couldn't be more wrong
cos there's no one there
unmistakably lost and without a care
did we lose all the love that we could have shared
and its wearing me down
and its turning me round
and I can't find a way
now to find it out
where are you when I need you...

are you there?
...
من چمه؟
...
آقا یه بیماری روانی هست که توش طرف فکر میکنه همه‌چیر همیشه بالاخره یه وقتی یه جوری درست میشه بعد هی همه چیز و همه کار رو میندازه عقب و میزنه تو خط پروکرسینیشن که اون وقتی که قراره درست بشه وقتش برسه و هی پسیو تر میشه و منتظر میمونه و اینا .. اون بیماریه اسمش چی بود؟
...

Do I have an original thought in my head?
My bald head.
Maybe if I were happier my hair wouldn't be falling out.
Life is short. I need to make the most of it.
Today is the first day of the rest of my life.
I'm a walking cliché.
I really need to go to the doctor and have my leg checked. There's something wrong. A bump.
The dentist called again. I'm way overdue.
If I stop putting things off I would be happier.
All I do is sit on my fat ass. If my ass wasn't fat I would be happier.
I wouldn't have to wear these shirts with the tails out all the time. Like that's fooling anyone.
Fat ass.
I should start jogging again. Five miles a day. Really do it this time. Maybe rock climbing. I need to turn my life around.
What do I need to do?
I need to fall in love. I need to have a girlfriend.
I need to read more and prove myself.
What if I learned Russian or something, or took up an instrument. I could speak Chinese. I'd be the screenwriter who speaks Chinese and plays the oboe. That would be cool.
I should get my hair cut short.
Stop trying to fool myself and everyone else into thinking I have a full head of hair.
How pathetic is that.
Just be real. Confident. Isn't that what women are attracted to?
Men don't have to be attractive. But that's not true. Especially these days. Almost as much pressure on men as there is on women these days.
Why should I be made to feel I have to apologize for my existence?
Maybe it's my brain chemistry. Maybe that's what's wrong with me. Bad chemistry.
All my problems and anxiety can be reduced to a chemical imbalance or some kind of misfiring synapses.
I need to get help for that. But I'll still be ugly though. Nothing's going to change that.

   Adaptation, 2002
...
Everything that has a beginning has an end.
--The Oracle, The Matrix
...
آخ جون ٬ برزیل باخت. ولی من هنوز غصه‌ی آرژانتین رو دارم. حتی اگه ایتالبا قهرمانم بشه و سه تا به آلمان بزنه بازم من غمگینم. بدیش اینه که من از آلمان و برزیل بدم میومد که بالاخره یکیشون اول میشه. امیدوارم ایتالیا هر جوری که میبازه٬ فقط تو پنالتی نبازه. البته اگه بتونن تو پنالتی آلمان رو ببرن مرهمی رو آلام من گذاشتن! چه قدر دوست دارم این آلمانیا مزه‌ی تو پنالتی باختن رو بچشن ... جام جهانی‌ای که ایتالیاش آلبرتینی نداشته باشه و آلمانش به جای ماتئوس مربی‌ش آدم چرتی مثل کلینزمن باشه ٬ آدم فقط میتونه دلش رو به این خوش کنه که زیدان هم مثل خودمون کچله. همین.

پ.ن. بعد باخت آرژانتین اونقدر داغدار و خسته و شکسته و روح‌خراشیده(!!) بودم که حتی کنسرت مارک‌نافلر رو هم نرفتم.