آدما از هم که دور میشن از هم دور میشن ... اصلاً هر کی آدمه خره .
|
...
هی پسر ... الان دو ماه و نیم میشه که من لب به دختر نزدم !!! هیییییی ... خراب شدیم رفت ٬ حالا مریض نشم یه هو من !! یادش بخیر اون روزا که دختر تو کمدمون پیدا میشد ٬ آسمان رنگ دیگر بود :)))) الان به هرکی میگم بسکه این لپتاپ و کتابا و جزوههای سنگین رو هی این ور اونور کشیدم کمرم درد میکنه میخنده !! آخه خنده هم داره به خدا ... امان از تو ای روزگار غدار ... هیییییی .... |
...
هر مسافری يه روز به سيارهش بر میگرده ... يادگارش يه گل سرخه که باعث میشه همه آسمون قشنگ بشه ... يه مسافر ميره چون رفتن ٬ همه داراييشه ... چون بايد بره ... Axiom of Choice - The Calling : Nia Yesh (for downlaod: 4.6 mg) از دقیقهی ۵ به بعد منو دیوونه میکنه ... این همون آهنگیه که باهاش میشینم چمدونام رو نیگا میکنم ... همون ... |
...
:-& ماهی دودی یادتون باشه اگه قراره یه ظرف پیرکس که توش کلی روغن داغ هست رو گازتون بترکه ٬ بهتره جلوش وانستین ... به خصوص اگه فرداش قراره یه سمینار هم بدین !! پ.ن. آييييييييييييييي ..... |
...
بعضی وقتا منم فکر میکنم زندگی سادهست و تمام پیچیدگیش واسه اینه که نمیتونیم سادگیش رو ببینیم ... بعضی وقتا هم وسط زندگی کردن باید نگاش کردن و یه کم هم بوسش کرد دیگه نه ؟ اینجوری شاید خر شد یه کم بیشتر حال داد !! قبلاً هم گفتم ٬ همشم که زندگی کردن نیست ... |
...
... ميدوني که هنوزم صدات تو گوشمه ؟ . . وقتی زمان مبهم باقی مانده از بودنم را بر آنچه که از درون می خواهم تقسيم می کنم ؛ نتيجه ای که در جلوی خط کسری قرارمی گيرد آنقدر کوچک است که می توان از آن چشم پوشيد. و چه ناعادلانه می نمايد اين بودنم در برابر زمان اندکم .... سرعت ... سرعتم هر چقدر هم که زباد باشد باز جا خواهم ماند ... « شتاب : سرعت به زمان . » ... تو گفتی ؛ در آن روزهای سرد خاکستری . امروز ها که می گذرد... امروزهای سخت ... امروزهای خوب ؛امروز های لازم ؛امروزهای مقدر ... تو « شتاب » را نه توضیح می دهی ؛ که زندگی می کنی ... نه در گوشه ی سنگی ی حياط مدرسه ... در بستر رونده ی بودنت ... و شايدهم نبودنت ... و نه گفتني براي دقيقههاي قبل از امتحان .. که گفتني براي من -تو -ی ايستاده در آستانه ... چه مهم می نمايد بودنت ... و نبودنت ... چگونه می شود بدون معجزه ؛بدون يک جهش ديوانه وار ... آن کسر مساوی صفر را معکوس کرد ؟ و آدمها ... رفتند و روز تمام شد و شب شد. و شب ساکت است، و تاریک است و آرام است ... ... و گنجشک ... .. ...... آرام در آسمان بيستاره ... فراموش ... دور ... ... و گنجشکها ... همه ميميرند. |
...
وقتی رگتو ميزنی اگه دفعهء اولت باشه يهو هول ميشی، شک ميکنی، ميترسی و سعی ميکنی جلوی خون رو بگيری ولی کم کمک شل ميشی .. همه چيز دور و دورتر ميشه، ديگه هيچی برات مهم نيست ... يه سرمای ملايم مثل نسيم پاييزی ميخزه توی رگهات .. از توی تمام تنت رد ميشه .. تعجب ميکنی که چقدر رگ توی تنت بوده و خبر نداشتی .. آدمها مثل اسفنج ميمونند، حس ميکنی يه اسفنج خيس هستی که ذره ذره آبش داره کشيده ميشه. به باريکهء خون نگاه ميکنی، خونی که تمام درد و رنج عمرت رو تا حالا باهاش غرغره ميکردی ولی بالاخره داری ميريزيش دور.. سعی ميکنی آخرين سيگارتو روشن کنی، به نظر مياد که همه چی به طرز عجيبی رشد کرده، قطر سيگار اندازهء مچ دستت شده و فندک انقدر سنگينه که بايد دو دستی بلندش کنی.. کلی خاطره های بيربط از جلوی چشمت رد ميشن، دوست داری به بعدش فکر کنی .. به اينکه چه کسی دلش برات تنگ ميشه يا اينکه تا چه مدت قيافهات به يادشون ميمونه.. يه رژهء نا منظم از تمام آدمهايی که ميشناختی و تمام قيافه هايی که ديدی و حرفهايی که شنيدی، ديگه حرکت کردن معنی نداره، همه چی ساکت و آرومه ... حس ميکنی دوباره بچه شدی، سبک و ضعيف، دوست داری يه نفر بياد بلندت کنه و برات لالايی بخونه .. سعی ميکنی اولين و آخرين کلمه رو بگی ... دوباره ... -- از بحثهای من و بهشاد ... پ.ن. گنجشکک اشی مشی هم خودمم. |
...
صبح شد . این یعنی یه شب دیگه هم رفت و گم و گور شد و من مثل همیشه بیدار نشستم تا شب تموم شه . سیگاره رو برمیدارم و خوردش میکنم ... خوشم نمیاد سیگار بکشم هرچند برای خریدنش مجبور شدم پاسپورتم رو نشون بدم که بفهمن سنم میرسه ... زجر نکشیدنش رو ترجیح میدم هرچقدر هم که وسوسه کنه ... میترسم ... خیلی دارم میترسم دیگه ... کی قراره بمیرم من ؟! فکر میکنم ببینم که دوست دارم بدونم یا نه ... فکرام رو خط میزنم ... فکر میکنم ببینم دلم تنگ چیه ... سیدی رو عوض میکنم ... خستهم .... خسته . |
...
وقتی فکر کردن فقط آدمو محدود میکنه ... چرا باید فکر کرد؟ بعضی وقتا هم آدم باید چشماش رو ببنده و فکرشو نکنه ... حتی فکرشو نکنه که به چی داره فکر نمیکنه ... خب ؟ .... هنوز رو آبی ؟ دیدی ... وقتی فکر نمیکنی کمتر دست و پا میزنی ... گفته بودم که سخت نیست ... اصلاً فکر کن داری غرق میشی ! دست و پا زدن بهتره یا اینکه آروم بخوابی رو آب و یه نقاشی شاعرانه از خودت تصور کنی که نصف بودنت رفته زیر آب و بقیش هم یواش یواش داره میره و کمکم دیگه نیست میشی و .... آره نوکرتم ٬ آدم اگه آدمش باشه از غرق شدن هم میتونه لذت ببره .... ... ....... حالا غرقت کنم ؟ |
...
احمقانهترين کاري که يه فيلسوف ميتونه بکنه اينه که خودشو و فلسفهش رو جدي بگيره ... احقانهترین کاری هم که یه عاشق میتونه بکنه هم اینه که باور کنه عاشق شده و عشقشو جدی بگیره ... احمقانهترین کاری که یه دیوونه میتونه بکنه اینه که باور کنه دیوونه شده دیوونگیش رو جدی بگیره ... و البته احمقانهترین کاری که یه احمق میتونه بکنه اینه که حماقتاش رو جدی بگیره و .... فکر کنه !! .... اووفففففففففففف بعضیا چقدر میتونن احمق باشن آخه ؟!! |
...
من تاحالا دو بار تجربه کردم ... طولانیترین دقیقهی عمرت دقیقهی آخره ... توش اونقدر وقت داری که همهی جزءجزءِ زندگیت رو ببینی و دوره کنی و حسرتش رو بخوری ... عینهو یه فیلم ٬ اول چراغا خاموش میشه و همهچیز میره پس زمینه بعد یواشیواش همهچیز میاد از جلو چشات رد میشه ... از اون اول اول بچگیت تا تمام اون لحظههایی که ساعت شمردتشون و تو گفتی یه دقیقه که ارزش این حرفا رو نداره ... یا نمیرین ٬ یا اگه مردین زنده نمونین ٬ اصلاً تجربهی خوبی نیست به خصوص اگه اهل آدم شدن نیستین. |
...
درس شنا وقتی میخوای روی آب بخوابی نباید دست و پا بزنی .. تکون نخور ... یادت باشه برای اینکه روی آب بمونی باید سعی نکنی روی آب بمونی ! ... اگه سعی کنی خودتو رو آب نیگه داری ٬ آب میاد روت تو میری زیر ... غرق میشی ! اگه سعی کنی روی آب بمونی نمیتونی روی آب بمونی ... اگه سعی نکنی روی آب بمونی ... حالا به من بگو ببینم ... تو عاشقی ؟ |
...
« همين الان داشتم بعد از مدتها با حبابي که با کف خمير دندان درست کرده بودم گپ مي زدم. هر دو پر از خالي بوديم، او در نور چراغ پاک و شفاف مي درخشيد و من ... » [ادامهی حباب ] |
...
کی گفته بده اصلا خیلی هم خوبه ... این که عقل و احساس آدم همیشه در تضاد با همنا به من یکی که خیلی داره حال میده ... حداقلش اینه تو اگه با عقلت تصمیم بگیری و با احساساتت زندگی کنی و این دوتا همیشه ۱۸۰ درجه مخالف هم باشن ... و تو از زجر کشیدن هم لذت ببری ... دیگه همه چی حله ... اصلا از وقتی فهمیدم که من مازوخیستما همهی معماهای حلنشدنی زندگیم کمکم دارن حل میشن ... پ.ن. زندگی زیباست و اینا ... البته از اون جهت ! |
...
اینکه ما هممون بازیگریم که حرفی توش نیست ... اینکه زندگیامون شبیه این گیمای کامپیوترین فقط با این فرق که نمیشه سِیو و لود ندارن هم که حرفی توش نیست ... ولی شاید حق انتخاب اینکه بازیمون پلیرول و بزن بکش باشه یا یه بازی فکری باشه یا استراتژی باشه٬ یا ادونچر باشه ٬ یا ... چی بگم والا ... فک کنم اینشم دیگه دست خودمون نیست ! |
...
« ما امروز همگي در يك حماسه ملي شركت مي كنيم و اين حضور با شكوه شما مردم، براي همه ما تداعي كننده ي روز هاي پر افتخار گذشته ست كه با افتخار در تاريخ كشورمون ثبت كرديم و امروز هم با تلاش و مشاركت هر چه با شكوه تر شما مردم، شاهد حماسه ي ملي ديگري خواهيم بود، و حالا برنامه ي كودكان آماده ي پخش هست كه با هم مي بينيم ... » [+] |
...
باید بود ... باید گفت ... باید کشید ... باید برید ... باید گذشت ... باید رفت ... باید سکوت ... باید گریست ... باید عشق ... باید تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ... تنهایی ... تنهایی .... شایدم دیر است اما... چشمهام رو که میبندم صدای باده که میپیچه توی گوشم و داد میزنه ... واقعاً من اینجا چه کار میکنم ؟ دلم واسه یه چیزی تنگ شده که نمیدونم چیه ... تو میفهمی اینو نه ؟ تو میفهمی اینو عوضی نه ؟ شاید دلم واسه اون درهای که قرار بود چشم بسته منو ببرید اونجا چشام رو باز کنید تنگ شده ... شاید دلم واسه آخرین باری که نماز خوندم تنگ شده ... شاید دلم واسه یه خواب طولانی تنگ شده ... شایدم ... 3.4 mg |
...
براي همه پيش اومده که کليدشون رو گم کنن ٬ مهم اينه که وقتي کليد رو گم ميکنن توي خونه باشن يا بيرون خونه ... ياد اون حرفت افتادم که ميگفتي قفلها رو بايد بوسيد تا کليدها رو بشه دور انداخت ... دری که برای باز شدن قفل رو به بوسه ترجیح میده ارزش در زدن هم نداره ! تلفن داره زنگ میزنه و کسی خونه نیست ٬ منم دارم به این فکر میکنم که خیلیا تو دوست داشتن میمونن خیلیا تو دوست داشته شدن میمونن ٬ خیلیا تو عاشق شدن میمونن ٬ خیلیا تو عاشق موندن میمونن ولی ... تو نه ... حتی اگه کلیدت رو گم کرده باشی. چشام رو میبندم و خواب میبینم .. خواب رنگین کمون ... واقعاً چه فرقی میکنه کی عاشق کی باشه؟ واقعاً چه فرقی میکنه رنگین کمون از کدوم گوشهی آسمون شروع بشه ؟ ... وقتی بیدار میشم تو رو میبینم که بالای ابرا رو رنگین کمون نشستی و داری آسمون رو خطخطی میکنی . من هم دارم تیکه ابرا رو تو آسمون نیگا میکنم و سعی میکنم بفهمم هرکدوم شکل چی هستن ... هی ... دود قلیون همهی آسمون رو گرفته !! ... من چشام رو میبندم و میخوابم ... این بار دیگه هیچ خوابی نمیبینم... |
...
دوکلمهحرف حساب: بي منطقي هم يه جور منطقه، يعني منطقه خودشو داره از اون طرف هم منطق آخره بي منطقيه چون هيچي تو دنيا منطقي نيست. پس وقتي به اوجه منطقت ميرسي و ميگي هيچي منطقي نيست يعني تازه منطقي شدي چون اگه منطقي نبودي فكر ميكردي همه چي منطقيه و بايد با منطقه خودت جور در بياد، يعني چي؟ يعني نهايته منطق! ولي تا زماني كه منطقت، منطقه دو دو تا، چهارتايي ه و فكر ميكني كه آخره منطقي يعني در اوجه بي منطقي داري سير و سياحت ميكني. ميگي نه؟ بشين سر انگشتي يه حساب بكن ببين حرفه من منطقيه يا نه. |
...
بيانيهي شمارهي ۱: « ما خوبيم ٬ همه چيز خوب است . هميشه همين بوده ٬ بر وفق مراد ! هر روز بهتر از ديروز . زيادي خوش ميگذرد اين روزها - و هر روزها . خلاصه آنکه چرخ و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند که به ما حال بدن ! دستشون درد نکنه . گفتم که همه چيز کاملاً بر مراد ماست و خلاصه اينا !!! » امضا: مازوخيست |
...
بديش اينه که بعضي وقتا هم مجبوري بزرگ شي . وقتي هم که بزرگ شدي ديگه نمتوني بچه باشي حتي اگه يه ديوونه باشي که وسط بيابون همهي زندگيش به چهار تا گوسفند بنده که براشون پيغمبري کنه و هروقت گرسنهش شد يکيشون رو بکشه و کباب کنه و ... من دلم بچگيهامو ميخواد ... download (wma): 570K |
...
تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... تيک تاک ... .... ... تيک ...... تاک .. تييييک .... تاک .. تيک ... تااااکککک .. تيکتاک تيکتاک تيکتاک تيکتااا.........ک ...... تيييييييييککککک ..... فاک !! يه دقيقه ديگه هم گذشت. |
...
و صداي نفسهايي که از سيمها ميگذرند تا لالاي تنهايي تو باشند ... و تو شهامتت در فروخوردن بغضت خلاصه ميشد ... که شکست. ميداني ... ميدانم که ميداني . عهدي نانوشته بودهاست بين ما که سقوط هميشه در تنهايي بيشتر ميچسبيد. که تو وقتي سقوط ميکني سنگيني حس دلنشين پوچ بودن را و تهي بودن را ... نه نه من درسم را ميخوانم . رياضي ميخوانم . زندگی هیچ و دیگر هیچ , ضربدر هیچ , به توان هیچ ... و من هر روز دوره ميکنم درسم را و هر روز مشتق ميگيرم* از زندگي و هر روز ... صداي نفسهايي که از سيمها ميگذرند تا لالاي تنهايي تو باشند هر شب ٬ و هر شب تاريکتر از هر ديشب ... |
...
ديشب براي اولين بار کرکرهي پنجرههاي اتاقمو کشيدم بالا ... هرچند هنوزم تاريکه . نارنج: پنجره اتاق تازه من، این بار نه به اقیانوس، که به کوههای بلند دوردست باز می شه. کوههایی که بلندند. کوههایی که دورند. کوههایی که گاهی پوشیده از مه هستند. کوههایی که یه عقاب سر سفید گاهی بالاشون پرواز می کنه. کوههایی که عظیمند. کوههایی که فقط جرات دارم نگاهشون کنم. |
...
For so many years we were friends and yes I always knew what we could do but so many tears in the rain felt the night you said that love had come to you I thought you were not my kind I thought that I could never feel for you the passion and love you were feeling and so you left for someone new And now that you're far and away I'm sending a letter today From Sarah with love ... She'd got the lover she is dreaming of She never found the words to say but I know that today she's gonna send her letter to you From Sarah with love ... she took your picture to the stars above and they told her it is true she could dare to fall in love with you so don't make her blue when she writes to you From Sarah with love ... So maybe the chance for romance is like a train to catch before it's gone and I'll keep on waiting and dreaming you're strong enough to understand as long as you're so far away I'm sending a letter each day ... From Sarah with love ... She'd got the lover she is dreaming of She never found the words to say but I know that today She's gonna send her letter to you From Sarah with love ... She took your picture to the stars above and they told her it is true she could dare to fall in love with you so don't make her blue when she writes to you from Sarah with love From Sarah with love she'd got the lover she is dreaming of She never found the words to say but I know that today she's gonna send her letter to you From Sarah with love ... she's gotta know what you are thinking of 'cause every little now and then and again and again I know her heart cries out for you From Sarah with love (come on) she's got the lover she is dreaming of never found - words to say, ahh but today, but today From Sarah with love she took your picture to the stars above and they told her it is true she could dare to fall in love with you so don't make her blue when she writes to you from Sarah with love so don't make me blue when I write to you From Sarah with love ... |