...


...
هنوزم تو فرحزاد نصف شب کرکره ها رو میکشن پایین؟
هنوزم تو فرحزاد آهنگشون افتخاریه؟
اصلن ایران الان چه جوریه؟
...
میدونی چقد حرف نزدیم؟
...
دو تا حس هستن که عمیقن واسه من؛ یکی حس کوچولو شدن و معصوم شدن و صاف شدن، یکی هم حس پیر شدن و سنگین شدن.

چه که عمق گرفتم این روزا دوباره.
...


اعترافی بایدم ..
   « من فلسفه‌ای دارم
   یا خالی ٬ و یا لبریز ...»
...
....
با همدیگه میریم کافی‌شاپ
یه کافی‌شاپ خیلی معمولی
مثل اون روزا
من هات چاکلت میخورم
تو هم احتمالاً بستنی یا کافه گلاسه
هیچی هم نمیگیم
اصلاً حرف نمیزنیم
همیدگه رو بعضی وقتا فقط نگاه میکنیم
بعد میایم بیرون
میریم سوار تاکسی شیم
کنار هم راه میریم
بازم هیچی نمیگیم
ولی وسط راه من یه هو دستتو میگیرم
آخه اینجا تهرانه ٬ شلوغه ٬ گنده‌ست
گم میشی یه هو.
من مواظبتم.
...
............

می‌خواهم خدا
بین مرگ من و بوسه‌های تو
گیج شود.

آنهمه شراب يادت رفت
قلبم را مشت ‌کنی
قطره قطره بچکانی
در جامی که دستت بود؟

می‌خواهم تو را
جوری پرستش کنم
که خدا خودش را
از اول خلق کند.

آنهمه رنگ‌ يادت رفت
يکيش را تنت کنی
دنبال دگمه نگردد دستم؟

می‌خواهم خدا را
توی بغلت پرپر کنم.

آنهمه خدا يادت رفت
يک آدم هست
برای ستايش تو؟

می‌خواهم موهام را شانه نزنم
انگشت‌هات گير بيفتد
لای موهام.

آنهمه بوی جنگل يادت رفت
در موهات گم شوم
نترسی يکوقت؟

می‌خواهم کاری کنم
که خدا مرا ببرد توی لباس‌های تو
و تو
توی لباس‌های پاره پاره‌ی من
دنبال خودت بگردی.

آنهمه جوهر چرا يادم رفت
دست‌های جوهری‌ام را
به زندگی‌ات بکشم
...

...
جادوی پنجم منهای یک: " خویشتن داری کن "
سر می گذارم روی تلفن
مثل قلبم می زند
دنگ
دنگ
کسی پای تلفن نفرین خوانده است؟

جادوی پنجم: " خسوف، بعد از تاریکی روشنایی می رسد "
شب سیاه می شود
بی ماه
جادوگر گریه نکن!
گربه توی چشمهایت
سیاهی می زاید

جادوی ششم: " دلت برایم تنگ خواهد شد "
روی کتاب
تصویر ساعت شنی است
می چرخم
دور خودم می چرخم
ثانیه هدر می دهم
برای نرفتن...
...

اتفاقی است که رخ می‌دهد
نگاهی‌ست که می‌لغزد
سوز سردی‌ست که شب پاییز را آرام می‌لرزاند
برگ‌های زرد و نارنجی کوچه‌ی هر روز٬ دور هم می‌رقصند
طاعون آمده‌است ...
طاعون میخندد .
طاعون که آمد٬
جادوگر کوچ کرد.
سنجاب مرد٬
جادوگر گریست.
آسمان چرخید.
میدانی؟
خاکسترِ آتش٬ سرد است.
خیلی سرد.
و به نرمیِ باد راحت دل می‌سپارد
خیلی سرد
خیلی نرم
...
...
...
عطرمو عوض کردم. با خودم آشتی شدم. خیلی نرم و پُر و سردِ خوبیه.
...
من اسم ماشین جدیدمو در راستای همون اسم گذاری‌های قبلی گذاشتم غلوم؛ ولی این همخونه‌ایم عقیده داره اسمه بهش نمیاد. به نظر من که غلوم خیلیم بهش میاد. خیلیم اسم شیکیه.

...
باب دیلان٬ از نزدیک .. کنسرت یه جوری بود. دیدنشم یه جوری بود. یه جوری که نمیتونم تو وبلاگ بنویسم٬ باید گفتنم صدا داشته باشه. خوب بود. خوب بود.

How does it feel
How does it feel
To be on your own
With no direction home
Like a complete unknown
Like a rolling stone?