...

عجب خواب خفنی دیدم دیشب من !! تو خواب شده بودم یکی شبیه رابینهود و داشتم با یه آدم ستمگر که همه بهش میگفتن ارباب و ازش میترسیدن مبارزه میکردم !! بعد از اینکه من و یکی از دوستام رو گرفت و زندونی کرد من فرار کردم و همه چیزش رو نابود کردم و بعد برگشته بودم که دوستم رو نجات بدم که یه هو با خودش رو در رو شدم و از شانس آشغال بنده همون جا بود که تا اومد دو سه تا پیام بازرگانی نشون بده من دیگه از خواب بیدار شده بودم !!

عجب زندگی گندی شده ها :( من عمری خوابام یادم نمیمونه ٬ حالا هم که یه خوابی دیدیم که یه کم یادم مونده توش هیچی حوری پری نداشت !! چند تا از این زنای دهاتی بودن که فکر کنم هر کدوم هفت پشت زاییده بودن ٬ تازه یه سریشون هم تا منو میدیدن فرار میکردن - احتمالاْ از ارباب میترسیدن . البته یه دختر جوون هم بود که هر چند حوری پری نبود یه ریزه به پری دریایی میزد و یه بار یه جایی که گیر کرده بودم کمکم کرد فرار کنم !! ولی آخه آدم حوری پری نمیبینه که تو فرار کمکش کنه !!

اااااااااااااااه !! نمشه من یه بار خواب ببینم رفتم بهشت و دارم با حوری پری های اونجا چیز میکنم ؟!! اگه شانس منه یه بار هم اگه زد و شانس من خواب بهشت رفتن دیدم حتماْ توش یه سری غلام بهشتی میبینم که دارن باهام چیز میکنن !!