...

تو هفته ای که گذشت ۴-۳ شب رو بعد ساعت 12 نصف شب تو خیابونا٬ دخترای مردم رو این ور اون رو می کردم !! یه شب از مهمونی بر میگشتیم، یه شب از سینما، یه شب از آینه ونک، یه شب از درکه، یه شب از ...
حالا من نیتم پاکه میخوام این خواهرای دینیم رو زودتر به منزلهای امنشون برسونم که از نگاه بد و شرنفاسات فی العقد در امان باشند، ولی برادرای بسیجی رو چه جوری توجیح کنم آخه ؟!!
حالا بگذریم که از وقتی این کنترل سرعت ها رو نصب کردن شبا تو بزرگراها چپ و راست واس من فلاش می زنن، خوب به من چه که بزرگراه خلوته !! خداکنه وقتی جریمش میاد خونه مامانم نبینه اول خودم نامش رو بگیرم برم جریمش رو بدم کسی هم چیزی نفهمه !!

خلاصه بد قاراشمیشیه این روزا اوضاع٬ یه هو اگه دیدین من دو سه روز چیزی ننوشتم٬...٬ اون وقت یه کم دندون رو جگر بذارین فرار میکنم میام دوباره مینویسم :D