الو.
ـ الو. منم.
ـ كجايي؟
ـ نزديك تو. خيلي نزديك. جان. من از تو خيلي آموختم. آموختم كه عشقبازي فراموشي رنجهاي بودنه. جان. ميتوونم تورو ببوسم؟
ـ ميدوني چه فكري به سرم زد؟ فكر كردم اگه به جاي چهل سال، هزار سال عمر كرده بودم، الان توي هزار سالگي عشق ما، بوسه برام چه مزهاي داشت؟ قصة ليلي و مجنون و رومئو و ژوليت متعلق به گذشته است. ما به اين قصهها ديگه نميتوونيم اتكا كنيم. ما به آزادي رسيديم. آزادي در سكس. ولي وحشتناك اينه كه محروميم از عشق. الو.
ـ سلام ... باز به هم رسيديم. بشينين. بشينين. امروز روز تولد تنهايي منه. سرود ميخوونين؟
ـ البته.
ـ برو بري