تازه یه خونه خریدیم
همه دیواراش سفیده
خالیه. یعنی هیچی توش نیست غیر از یه میز چوبی و دو تا صندلی وسط هال
میشینیم رو صندلیا پشت میز
روبروی هم نه ها
کنار هم
باید دیوارا رو رنگ کنیم
خیلی همشون سفیدن آخه
تو گردنت قلقلکیه
یعنی اگه بوسش کنم خندت میگیره سرت رو میکشی عقب میگی نکن
من میرم یه قلمو بر میدارم
چند تا خط رو دیوار رو بروی تو میکشم
بعد میام پشت تو که هنوز رو صندلی نشستی وا میستم.
تو ساکت میشی
منم ساکت میشم
همه چی سنگین میشه
انگار هوا هم میدونه قراره چه اتفاقی بیفته
دستاتو ضربدری میذارم رو شونههات و میگیرمشون تو دستام
رو زانوهام میشینم و سرم رو میارم جلو کنار صورتت
تو هم فقط روبروت رو نگاه میکنی به اون سه تا خطی که من رو دیوار سفید جلوت کشیدم
و به صدای نفس من گوش میدی
شایدم به بوی گردن من گوش میدی
من٬
سرم رو خم میکنم
یه کم
تا گردنت
همونجایی که خیلی قلقلکیه
همونجایی که اگه بهش دست بزنم یه هو تکون میخوری
تو هم میدونی
میدونی که من چی کار دارم میکنم
ولی هیچی نمیگی
فقط جلوت رو نیگا میکنی و هیچی نمیگی
نمیخندی
فقط نفس میکشی
میشنوی صداش رو ؟
من٬
سرم رو خم میکنم
پیشونیم رو میمالم به شونهت
آروم
تو٬
یه کم تکون میخوری
میلرزی
فقط یه لحظه
ولی هنوزم مستقیم جلوت رو نگاه میکنی و صاف نشستی و اصلنم نمیخندی
من
گردنت رو بوس میکنم
آروم
خیلی آروم
ولی
واقعی
تو٬
تکون میخوری
محکم
واقعی
بر میگردی
نمیخندی
صورتت رو میاری جلو
محکم دستای منو میگیری تو دستات
و زل میزنی تو چشمای من
.
.
.