...
شاتگانم رو بر میدارم. شب که از نیمه گذشت میرم تو بیابون. آسمون رو نشونه میگیرم.
ولی شلیک نمیکنم.
دور ماه کلی ستاره جمع شده . بر میگردم.
فشنگ آخر ؟
تازه میفهمم من هیچوقت فشنگی نداشتم.
خالی بودم.
همیشه !
(هر دفعه هم به همین نتیجه میرسم !)
0