فايده ای نداره بشينيم با آدمايی که اعتقاد دارن بايد با زنی که باکره است ازدواج کنن بحث کنيم. فهميدن اينکه سيستم فکريشون چطوريه سخت نيست. خوب بايد به آزادی هم اعتقاد داشت و حق داد که اينجوری فکر کنن! به نظر من دختری که اعتقاد داره داشتن رابطه جنسی حقشه، بايد پای اعتقادش وايسه. اگر هم خواست ازدواج کنه دليلی نداره با آدمی ازدواج کنه که ازش انتظار داشته باکره باشه. شتر سواری دولا دولا نمی شه. نمی تونيم بخوايم رابطه جنسی پيش از ازدواج داشته باشيم و بعد با آدمی که از اين مساله خوشش نمی آد ازدواج کنيم و به نوعی متقاعدش (زورش) کنيم که با اين قضيه کنار بياد. چرا اصلا بايد با کسی که با ما اعتقاداتش اينقدر فرق داره ازدواج کنيم؟ مساله سنخيت کجا رفته؟ آدمی که ته ذهنش سنتيه، هر کاريش کنيم سنتيه و با چهار تا بحث وبلاگی نمی تونيم تغييرش بديم. اما خودمون رو که می تونيم تغيير بديم. اگه يه خورده شجاع تر باشيم و با از دست دادن باکرگی دچار اين هول نشيم که ديگه شوهر گيرمون نمی آد و احساس گناه هم نداشته باشيم که به طرف مقابل هم اين باور رو بديم که حتما گناهی انجام داديم، حتما آدمی که با ما سنخيت داشته باشه رو روزی پيدا می کنيم (اگه پيدا نکنيم هم دنيا به آخر نرسيده). بعضی وقتا فکر می کنم ما زنا يه خورده از سختی دادن به خودمون می ترسيم. دختراهای زيادی بودن که با وجود داشتن خانواده های بسيار سنتی، به خواسته های خودشون احترام گذاشتن، از جمله داشتن رابطه جنسی پيش از ازدواج. وقتی هم که خواستن ازدواج کنن، نه پرده ای دوختن، نه خواستن تو ذهن کسی فرو ببرن که اشکالی نداشته که باکره نبودن. اين دخترا به وجود خودشون احترام گذاشتن و حاضر نشدن با کسی ازدواج کنن که حقوقشون رو به رسميت نمی شناخته، بلکه با کسی ازدواج کردن که حق آزادی براشون قائل بوده و به اون چيزی که بودن احترام گذاشته و اصلا در مورد باکره بودن يا نبودنشون ازشون سوال نکرده و باگرکی يا عدم باکرگی مساله زندگيش نبوده. اميدوارم فکر نکنين ايده آليستی حرف می زنم. اين جور دخترها و زندگی ها دورو بر من زياد بوده، خيلی زياد. فقط اگه خودمون رو باور داشته باشيم و از چيزی نترسيم...