...
یه جایی هست
یه دشته پر از شقایقه وحشی
همه شون قرمز
وسط همه شون سیاه
که میتونی بری وسط شقایقا طاقباز دراز بکشی رو به خورشید، رو به آسمون
دستاتو هم از دو طرف باز کنی، تا بیشترین حدی که میتونی، مثلا انگار میخوای آسمون رو بغل کنی خوب؟
چشماتو هم می بندی که نور خورشید اینجوری تیز نره تو چشمات
بعدش می میری
وقتی توی یه جای گرم و پرنور و خوشبو بمیری دیگه از مردن نمی ترسی
مگه نه؟
اونقدر نمی ترسی که شاید خودتو هم بتونی بکشی
رگ دستتو بزن، قرمزیه خونت قاطیه اون همه شقایق اصلن معلوم نمیشه
من میدونم
دشت پر از شقایق دوست دارم
واسه مردن
واسه رگ زدن