...
زمستون
آتيش
سيب زميني کبابي توي آتيش
بوي دود
رنگ آتيش
نارنجي
قرمز
زرد
قهوه اي
من اون طرف آتيش
تو این طرف آتيش
هيچ کس ديگه هم نيست
توي مزرعه ي خودمون
چشماي من برق ميزنه
تو برق چشمای منو نیگا میکنی
شبه
هوا تاريکه
تو یه هو فرار مي کنم
من
دنبالت مي کنم
ميريم بين ذرتا
از آتيش خيلي دور ميشيم
ديگه هيچ نوري نيست٬‌تاريکيه مطلق
تو می ترسی
آخه تو ترسویی
ديگه نمی‌دوی
من
تو رو میگیرم
بغلت مي کنم
محکم
هوا تاريکه٬
‌هيچکي ما دو تا را نميبينه٬‌هيچکي٬ حتي اون مترسکه تنهاي مزرعه
چشمامونو ميبنديم
... ... ... ...... .
..
..... .. .
...
چشمامو نو باز ميکنيم
تو ميترسی راه بری
تو ترسویی
کولت مي کنم
ميريم کنار آتيش
حالا دو تامون يه طرفه آتيشيم
تو دراز ميکشی و سرتو ميذاری رو پاهام
من موهاتو ناز ميکنم
بعد
دراز میکشم کنارت
تو غلت میزنی
به پهلو میخوابی
رو به من
من ستاره‌ها رو نیگا میکنم.
میشمرمشون
یک
دو
سه
.
.
من خوابم ميره
بقيه شو تو تعريف کن
آخه من خوابم