...





فرض کن
شبی که من دارم میرم بارون بیاد
بعدش وقتی که خدافظی می کنیم با هم تو بری بعد از خدافظی زیر بارون راه بری
یه کلی خیابونای دراز و خلوتو پیاده بری
نصفه شب هم هست دیگه خوب، هیچکس تقریبا توی خیابونا نیست
بعد تو همینجوری خیس بشی و بازم بی هدف همینطوری راه بری و راه بری و راه بری
چتر هم نداشته باشی
پشت سر هم سیگار هم بکشی، بارونش ملایمه، سیگارت خاموش نمیشه موقعه راه رفتن
بعدش صبح که شد و خورشید که دراومد میای خونه و میری توی اون اوتاقت و روی اون تختت میخوابی
بعدش تب می کنی و مریض میشی، داغ داغ
بعدش من زنگ می زنم و میگم که من رسیدم
بعدش من گریه می کنم
تو هم تب داری
هوممممم
داغ ِ داغ