يه شب ما قهر کرديم، مثه دوتا بچه، بعد من ميدوييدم که فرار کنم از دستت، بعد تو دنبالم ميدوييدي، من می ايستادم که بهت بگم نيا، تو می ايستادی و بهم ميگفتی که برم، بعد من دوباره ميدوييدم، بعد خسته ميشدم ميگفتم بيا برگرديم خونه، تو ميگفتی نه قهريم که، پس برو، من ميرفتم، باز تو می اومدي، کنارم نه، پشت سرم ده قدم دورتر، همينجوری همه جا رو دنبال هم دوييديم، بعد خيلی که دير شد، گرسنمون هم شد، رفتيم خونه، شام خورديم و با هم فيلم ديديم و حرف زديم و خوابيديم، حالا ميای يه بار ديگه هم قهر کنيم؟! [+]