...

آره خوب، توی موقعیت های بحرانی همیشه چشمای آدم بسته بوده. حالا اون موقعیته بحرانی میخواد ترس و وحشت باشه، میخواد غم و گریه باشه، میخواد لذت یه بوسه باشه، میخواد لذت یه چیزای دیگه باشه (!)، میخواد هر موقعیت بحرانیه دیگه ای باشه.
این نشون میده که هر حسی که از یه حدی رفت بالاتر، خود به خود چشماتو میبنده، که تو نبینیش، یه چیزی باید این وسط باشه که ماها نمیدونیمش، مگه نه؟ مثلا فکرشو بکن که وقتی به اوج حست میرسی الهه ی اون حس میاد روی زمین کنار تو، مثلا الهه ی غم، شادی، یا وحشت. خوب، آدما که نباید الهه ها را ببینند، مگه نه؟ خوب برای همین چشمای تو بسته میشه دیگه، حکمتش اینه، یاد گرفتین حالا؟ باریکلا، بوس!