من واقعاً خوشحال میشم میبینم جوونهایی تو مملکت ما هنوز هستن که در وبلاگهاشون بحثهای مفید (!!) ٬ سازنده ٬ عاقلانه ٬ روشنفکرانه و کاربردی میکنن و ما هنوز دوستایی داریم که سرشون به تنشون میارزه. من به عنوان یه کارشناس در امور زناشویی و غیر زناشویی با اینکه به نظرم خود قضیهی ازدواج خیلی جای بحث داره (و میتونه کلاً چیز مزخرفی باشه) ولی فعلاً کیوان عزیز رو بوس میکنم و طرفداری خودم قاطع خودم رو به ایشون و عقایدش که همانا عقاید خودم هم میباشد (حالا استثنائاً در این مورد ؛) ابراز میکنم ٬ و ما دو تا تو دهن این جورج بوش و جان کری میزنیم.
شاید چند ساله که به این موضوع فکر می کنم و تجربیاتم بالاخره این قضیه رو بهم ثابت کرده که بکارت ارزش نیست. جالب بود که بعضی از دوستان نزدیک خودم با خوندن پست قبلی از من می پرسیدند که واقعا به شعاری که میدی پایبندی؟ جواب اینه که حتما، ولی نکته مهم اینجاست که از نظر من بکارت هم یکی از صدها فاکتوریه که در ازدواج موثره، اما نه به عنوان یک شرط، من برای ازدواج شرط صداقت دارم نه شرط بکارت.
نکته اینه که اینکه همسرت سکس داشته و بگه که نداشتم فاجعست، مگر فاصله بین باکره و غیر باکره در نفس عمل چقدره؟ بیشتر از 5 سانتی متر؟! حالا فرضا که طرف باکره هم باشه، راضی تری که فقط این 5 سانت رو بذاره برای تو؟ یا این که صادقانه بگه که تا حالا با فلان کس و فلان کس بودم و حالا نیستم؟ این حق رو به خودت میدی که قبل از ازدواج سکس داشته باشی؟ به همسرت چی؟ من با اصل بکارت مشکلی ندارم، چون معیار سلامت نیست، نه بودنش و نه نبودنش، اما خود ما آقایون هستیم که با شروط غیر منطقیمون جوی درست می کنیم که شیره های اساسی سرمون بمالن. و حرف آخر اینکه من اصولا سکس اول رو در شب زفاف حرکتی دور از عقل می دونم، چراکه اگر لذت سکس با کسی به من اثبات نشه با اون شخص ازدواج نخواهم کرد، بکارت باشه پیشکش شما.
تکمیلی: البته در مورد خودم لازمه ذکر کنم بکارت اصلا یکی از صدهافاکتور واسه ازدواج نیست. تنها چیزی که واسه من مهمه رابطه ایه که بین من و طرفم برقراره و اصلا هم دوست ندارم از گذشته طرفم چیزی بدونم مگه خودش بخواد و اصرار داشته باشه چیزی رو به من بگه . هرچه قدر هم گذشته هایی که من توشون وجود نداشتم برام مهم نیستن گذشته هایی که خودم توش بودم رو هیچ وقت نمیتونم فراموش کنم !