" فيلم نامه شب های روشن --- سعيد عقيقی"
:: دختر : چه سربالايی سختی .. باز خوبه آدم مطمئنه يکی منتظرش هس .. وگرنه به چه عشقی اين سربالايی رو میره بالا ؟
استاد : وقتی هم مطمئنی کسی منتظرت نيست ، راحت می ری بالا .
دختر : پس به نظرت چرا من سخت می رم بالا ؟
استاد : برای اين که مطمئن نيستی ، مرددی .
.....
دختر : تو اگه کسی رو دوست داشته باشی اين قدر منتظرش می ذاری ؟
استاد : نه ، يه کاری می کنم که انتظار يادش بره .
.....
استاد : فکر نمی کنی آدم ها واسه مخفی کردن احساس شون دليل دارن ؟
دختر : همين دليل شون از هم دورشون می کنه ...
.....
دختر : اين که آدم خودشو بزنه به اون راه ، صنعت ادبی يه ؟
استاد : نه ، صنعت ادبی نيست . استعداد خداداديه .
:: ... می بينی ؟ زندگی به زور شبيه قصه نمی شه .
:: تنها نشستهم .. و حواسم نيست .. که دنيا با من است ...
:: اين جا نمی شود به کسی نزديک شد . آدم ها از دور دوست داشتنی ترند ...
:: اگه دوست داشتن يک آدم غايب بتونه همچين اثری داشته باشه ، دوست داشتن ِ کسی که همراه آدمه بايد خيلی عميق تر باشه .. نه ؟
:: اگه دو نفر به قيمت دوستی مجبور بشن تا آخر عمر به هم دروغ بگن ، بهتره تنهايی بشينن و به چيزهايی فکر کنن که دوست دارن .
:: وقتی حواست نيست ، زيباترينی .. وقتی حواست هست ، فقط زيبايی . حالا حواست هست ؟
:: روز قدم زدن بی فايده ست . آدم همه چيز رو می بينه و همه اون رو می بينند . توی تاريکی ، آدم می تونه خيال کنه که چيزی ، جايی ، کسی منتظرشه . اما توی روشنايی اصلا خبری نيست ... معلومه که خبری نيست ... معلومه ...
جاش خیلی خالیه . خیلی .