«در این چند هفتهی آخر٬ مهمترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد ٬ یعنی تمرین حرکات صورت را ٬ انجام ندادهبودم. دلقکی که اساساً با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند ٬ میبایستی سعی کند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلاً همیشه پیش از شروع تمرین ٬ مدتی روبروی آینه میایستادم و در حالی که زبانم را از دهانم خارج میکردم ٬ خودم را از نزدیک نظاره میکردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیکتر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم ٬ حدود نیمساعت در روز به خودم مینگریستم و این کار را آنقدر ادامه میدادم که حضور خودم را نیز از یاد میبردم: از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد ٬ بارها در زندگیام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میکردم ٬ آینه را برمیگرداندم و اگر بعداً در طول روز به شکلی تصادفی خودم را در آینه میدیدم ٬ وجشت میکردم: آن کسی را که در آینه میدیدم ٬ مردی غریبه در حمام و یا دستشویی منزل من بود ٬ کسی که نمیدانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک ٬ مردی با بینی دراز ٬ و صورتی بسان ارواح - و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.» -- عقاید یک دلقک