...
حرف که زیاده ولی من هیچی نمیگم . فقط باید بنویسم که هر وقت دوباره خودم رو خوندم از خودم بدم بیاد . شاید سخت‌ترین کار تصمیم گرفتن باشه . شاید تصمیم گرفتن از مجبور کردن یه آدم به تصمیم گرفتن هم تلخ‌تر باشه ٬ شایدم نه ولی به هر حال یه حلقه‌ی دیگه هم الان دود شد و رفت آسمون . یه خداحافظی دیگه ٬ یه صدای دیگه که خاموش شد ٬ که خاموشش کردم ! بهتره هیچ‌چی نگم و هیچ‌چی رو هم توجیح نکنم نه ؟ امشب ۶ اردیبشت بود ٬ باید یادم بمونه ٬ فکر کنم یادم بمونه . تا خیلی وقت دیگه ... تا بعد ... تا خیلی بعد . خیلی بده که آدم مجبور بشه به جای سه نقطه گذاشتن بنویسه : نقطه ٬ سر خط .