گمشده:
پسرکي که هيچ چيز نمي دانست عاشق شد، و مردي که تنها نشسته بود به او خنديد. پسرک که از هيچ چيز نمي ترسيد جلوتر رفت، و مرد که همانجا نشسته بود کمي ترسيد. پسرک که خسته شده بود راه را گم کرد، و مرد که هنوز نشسته بود ديگر او را نديد. پسرک در تاريکي نشست و همه چيز را آموخت، و مرد که از جايش بلند شده بود به سمت عقب دويد. پسرک آنقدر همانجا نشست تا مرد شد، ولي مرد هر چه به عقب برگشت هيچ اثری از عشق و پسرک نديد. پسرک و مرد تا ابد دنبال هم گشتند و نگشتند، شايد هم در يک روز معمولی درست مثل امروزبه هم رسيدند و يکی شدند، ولی عشق يک جايي بين آنها گم شد.
(Dead Can Dance - Redharc [Aion Album] : 700k )