« یه روز دو تا جعبه مقوایی به هم رسیدن ٬ یکی گفت : تو هم که مثل من جعبهای ! پس ما با هم برادریم ٬ باید مواظب باشیم پاره نشیم . بعد دست همو گرفتن و یواش یواش رفتن ... » [+]
قصه تموم شده و من هیچ وقت مثل الان دلم نخواسته بود بدونم بالاخره کلاغه به خونش میرسه یا نمیرسه ...