t as in 3 !
چون درختی در زمستانم ،
بی که پندارد بهاری بود و خواهد بود .
دیگر اکنون هیچ مرغ پیر یا کوری
در چنین عریانی انبوهم آیا لانه خواهد بست ؟
دیگر آیا زخمههای هیچ پیرایش ، با امید روزهای سبز آینده ،
خواهدم اینسوی و آنسو خست ؟
چون درختی اند اقصای زمستانم .
ریخته دیری ست
هرچه بودم یاد و بودم برگ ...
چون درختی در صمیم سرد و بیابر زمستانی ٬
هرچه برگم بود و بارم بود ، هرچه یاد و یادگارم بود ،
ریخته ست از من ...