...

i love you ... i kill you ...

می‌دانی ٬ باید گذشت . باید از همه‌ چیز گذشت . نه ٬ که گذشتن کافی نیست . چیزی در من بیدار شده‌ ست که قربانی می‌طلبد ...

خواهم بخشیدن ... خواهم گذشتن ... از همه چیز ٬ از همه کس ... از خویشتنم قبل از هر دیگری ...

چه پوچ بود تمام آن لذتی که در بدست آوردن می‌دیدم . چه دور می‌بینم و چه پررنگ ٬ لذتی که در از دست دادن است ...

چیزیست ... هامون ... جلوی چشمانم را گرفته ... صداهایی که مرا آزار می‌دهند ... خواب‌هایی که می‌بینم ... چه مبهم سایه‌هایی که در من می‌رقصند ...

ضربان این سازها ... ناقوس‌ این فریادها ... نمی‌گنجم ... این آواز مرا خواهد رهانید ... روزی ...

می‌دانی می‌خواهم قربانی کنم . عزیزتیرن هایم را . به همین سادگی ٬ به همین زودی ...

باید گذشت . باید رها کرد . باید گسست . باید برید . باید رفت . باید چشم بست . باید دوست داشت ٬ عاشق شد ٬ و نماند ... باید فراموش کرد . چیزهایی هست که باید ندید ٬ که سپس باید دید ... که سپس باید چشم برداشت ٬ که باید پرید ٬ که باید رهید ...

شعری منتظر سروده شدن است ... من آنرا خواهم سرود ... داستانی در انتظار گفته شدن است ... من آنرا خواهم نوشت ... و خواهم خواند ... و ... از یاد خواهم برد ...

و خود در انتظار سروده شدن و خوانده شدن و فراموش شدن خواهم ماند ...