...




قهوه‌ای دیگر برای راه،
قهوه‌ای دیگر پیش از آن که بروم
به راهِ دور٬
به آن راه ِدورِ دورِ دور ...








نفَسَ‌ت دل‌انگیز است
چشمان‌َت چون دو جواهر در آسمان.
قامت‌َت راست است، موهایَ‌ت صاف
بر بالش‌ی که می‌آرامی بر آن.
ولی مرا به تو مهری نیست
نه عشق و نه سپاس
وفاداریِ تو به من نیست
که به ستاره‌گان بالاست.

قهوه‌ای دیگر برای راه،
قهوه‌ای دیگر پیش از آن که بروم
به راهِ دور.

پدرت یاغی‌ای بیش نیست
و آواره‌ی حقه‌باز‌ی‌
به تو می‌آموزد که چگونه جیب‌ بزنی
و چگونه تیزی بیاندازی.
او سلطه‌اش را می‌پاید
تا غریبه‌ای داخل نیاید
صدای‌َش می‌لرزد وقتی داد می‌زند
و باز غذا می‌خواهد.

قهوه‌ای دیگر برای راه،
قهوه‌ای دیگر پیش از آن که بروم
به راهِ دور.

خواهرَت آینده را می‌بیند
چون مادرَت و خودَت.
هرگز نیاموختی که بخوانی و بنویسی
کتابی نیست بر طاق‌چه‌ات.
و خواستن‌َت حدی نمی‌شناسد
صدای‌َت به بلبل‌ی می‌ماند
ولی قلب‌َت چو اقیانوس‌ی‌ست
اسرارآمیز و سرد.

قهوه‌ای دیگر برای راه،
قهوه‌ای دیگر پیش از آن که بروم
به راهِ دور.

Your breath is sweet
Your eyes are like two jewels in the sky.
Your back is straight, your hair is smooth
On the pillow where you lie.
But I don't sense affection
No gratitude or love
Your loyalty is not to me
But to the stars above.

One more cup of coffee for the road,
One more cup of coffee 'fore I go
To the valley below.

Your daddy he's an outlaw
And a wanderer by trade
He'll teach you how to pick and choose
And how to throw the blade.
He oversees his kingdom
So no stranger does intrude
His voice it trembles as he calls out
For another plate of food.

One more cup of coffee for the road,
One more cup of coffee 'fore I go
To the valley below.

Your sister sees the future
Like your mama and yourself.
You've never learned to read or write
There's no books upon your shelf.
And your pleasure knows no limits
Your voice is like a meadowlark
But your heart is like an ocean
Mysterious and dark.

One more cup of coffee for the road,
One more cup of coffee 'fore I go
To the valley below.