قهوهای دیگر برای راه،
قهوهای دیگر پیش از آن که بروم
به راهِ دور٬
به آن راه ِدورِ دورِ دور ...
Title : Bob Dylan - One More Cup of Coffee ( ترجمه: Bertrand Elizabeth )
نفَسَت دلانگیز است چشمانَت چون دو جواهر در آسمان. قامتَت راست است، موهایَت صاف بر بالشی که میآرامی بر آن. ولی مرا به تو مهری نیست نه عشق و نه سپاس وفاداریِ تو به من نیست که به ستارهگان بالاست. قهوهای دیگر برای راه، قهوهای دیگر پیش از آن که بروم به راهِ دور. پدرت یاغیای بیش نیست و آوارهی حقهبازی به تو میآموزد که چگونه جیب بزنی و چگونه تیزی بیاندازی. او سلطهاش را میپاید تا غریبهای داخل نیاید صدایَش میلرزد وقتی داد میزند و باز غذا میخواهد. قهوهای دیگر برای راه، قهوهای دیگر پیش از آن که بروم به راهِ دور. خواهرَت آینده را میبیند چون مادرَت و خودَت. هرگز نیاموختی که بخوانی و بنویسی کتابی نیست بر طاقچهات. و خواستنَت حدی نمیشناسد صدایَت به بلبلی میماند ولی قلبَت چو اقیانوسیست اسرارآمیز و سرد. قهوهای دیگر برای راه، قهوهای دیگر پیش از آن که بروم به راهِ دور. |
Your breath is sweet Your eyes are like two jewels in the sky. Your back is straight, your hair is smooth On the pillow where you lie. But I don't sense affection No gratitude or love Your loyalty is not to me But to the stars above. One more cup of coffee for the road, One more cup of coffee 'fore I go To the valley below. Your daddy he's an outlaw And a wanderer by trade He'll teach you how to pick and choose And how to throw the blade. He oversees his kingdom So no stranger does intrude His voice it trembles as he calls out For another plate of food. One more cup of coffee for the road, One more cup of coffee 'fore I go To the valley below. Your sister sees the future Like your mama and yourself. You've never learned to read or write There's no books upon your shelf. And your pleasure knows no limits Your voice is like a meadowlark But your heart is like an ocean Mysterious and dark. One more cup of coffee for the road, One more cup of coffee 'fore I go To the valley below. |