به مرض وحشتناک خودسانسوری مزمن دچار شدم دوباره. هی مینویسم هی پاک میکنم هی پست نمکنم. فقط هم منحصر به وبلاگ نیستا کلا اینجوری شدم . هر حرفی که میخوام بزنم چه مهم چه غیر مهم تا میام بگم یه هو میبینم حسش نیس چیزی نمگم. دلم واسه وبلاگم تنگ شده ! این آخرین وسوسهی من نیست. شده مثل دفترچه یادداشت دخترای دبیرستانی !! کمکم دارم به این فکر میکنم که تا وقتی خودم رو جمع و جور نکردم دیگه چیزی ننویسم . امروز که دیدم آیدای فتح باغ دیگه نمینویسه خیلی ناراحت شدم . ولی هنوزم شک دارم شاید ننوشتن راه درستی نباشه . شایدم موقتیش دوای خوبی باشه . خلاصه اینکه ... هیچی اصلا ولش کن.