...

فقط برای حضرت AR:

ما ( میدونی ما با من و تو فرق میکنه !! ) یه بار (فقط یه بار) در مورد اون سه حرفی لعنتی صحبت کردیم ( که کلی حرف ناگفته باقی موند). من اِپسیلونی تو تئوریم ٬ حرفم ٬ نطرم ٬ وضع و حالم و رویکردم به قضیه تغییری ایجاد نشده . میدونی فاصله‌ها هرچقدر هم که تو صمیمت و احساس نزدیکی آدما بی‌تأثیر باشند ٬ به هر حال کم حرف زدن تو شناخت تئوریک آدما اثر میذاره. غلط نکنم یه بار در مورد منطق و غیر منطق و ضد منظق هم صحبت کردیم. من هنوزم خیلی آدم منطقی‌ای نیستم ٬ غیر منطقی هم نیستم. من هنوز همون ضد منطقیم که بودم. همون بچه‌ی احساساتی ای که بنا به مرضی که داره خودش رو تا خرخره تو احساسات (شاید احمقانه٬ شاید مدرن ٬ شاید نوستالژیک ٬ شاید مسخره ) غرق میکنه بعد رو همشون پا می‌ذاره. همون میثم احمق خلی که کلی راهشو دور میکنه تا سر دکه‌ی روزنامه فروشی رقیبشو (دوستشو ؟!!) بدرقه کنه بعد بره سراغ زندگی خودش (میدونی هنوزم دلم برای شاهینمون تنگ میشه باورت میشه ؟!! ) همون دیوونه‌ای که خوشش میاد هر چی پل هست پشت سرش ٬ خرابشون کنه به امید آینده‌ای که اصلاً نمدونه چیه ! همون ...
علی تو میدونی که من ابهام رو خیلی دوست دارم . و البته عظمت رو ٬ و البته عظمت مبهم رو . من به هیچ کس تا حالا اجازه ندادم بنا به تصمیم خودش تو سرنوشت من اثر بذاره و واسه من تصمیم بگیره (چه من عاقل ٬ چه من عاشق) و حتی منو قضاوت بکنه و اگه یادت باشه ( که هست ) واسه این رویکرد جنگیدم - و جنگیدیم - ( و هنوز هم ... ) . من هر کاری کردم واسه این بوده که اون سرنوشت گه خودم رو مبهم و مبهم تر کنم. میدونی ... هنوزم خط عمر من کوتاهه ... خیلی کوتاه .

پ.ن. کثافت تو منو کشتی - البته شاید وقتی دیگر .
پ.ن. نکبت من (عاشقانه بخونش) من پیغمبر نیستم ولی دارم بهت میگم : دیوانگی من ذاتیه نه معلول اون سه - چهار حرفی نحس. یادت که نرفته ؟!!
پ.ن. ببینم درست شنیدم ؟‌ با من بودی که گفتی از اون آدما نباش ؟!! حالمو به هم نزن !! من آدم نیستم نمی‌خوام باشم تمام اون مدتی هم که آدم بودن رو تجربه کردم آرزو میکردم یه الاغ باشم که خوب خدا رو شکر بهترش رو نصیبم کرد.
بازم پ.ن. زود فامیل شدی رفیق ... من یه داداش بیشتر ندارم . شوما هم فوق فوقش میشی فامیل خاله عطرت که تازه عروسی دخترش بود !! دیگه داداش چیه ؟!! منم برای اینکه راحتت کنم بت میگم : من عاشق نشدم ٬ میدونم هم که عاشق نیستم اگه یه روز هم عاشق شدم ( اون دایره‌ی نکبتی که تو کافه نادری برام کشیدی یادته ... همون حاشیه ای که واسط کشیدم رو میگما .. پام به اونجا که برسه میفهمم ) میام تو همین وبلاگ هوار میشکم من عاشقم ( بعد تو بیا شعرت رو واسه من بخون البته ترجیع بندش گه خوردی باشه لطفا ). ببینم هیچ شده تا حالا که من اون سه تا آرزوی مسخرم رو برات تعریف کنم تا تیریپ ابلهانه‌ی من دستگیرت شه رفیق ؟


پ.ن. اینا رو واسه این کامنتات نوشتم.