...

اینم از آقا ریزه !! احسان و پیام دستشون درد نکنه به موقع خبرم کردن ... احسان هم که خوب مرام گذاشت بالا سر یارو واستاد تا یه وقت سوتی نده !!‌ مرتیکه میخواست صفر بده !! ولی از اینکه تلفنی تونستم مخ یه استاد مثل آقا ریزه رو بزنم که به بیرحم بودن معروف بود و همه‌ی آدم و عالم من‌رو از درگیر شدن با اون بر حذر می‌داشتن خیلی حال کردم !! این که بهش چی گفتم که راه اومد بماند ولی از این خوشم اومد که حتی یه ذره هم التماس نکردم ٬ یه کلمه هم دروغ نگفتم !! وقتی داشتم موضوع را براش شرح میدادم خودم رو گذاشتم جای اون و همین جوری حالت های مختلف رو براش توضیح دادم و در حین عملیات پاچه‌خواری و مخ‌زنی از تو فرودگاه و از پشت موبایل برای یه لحظه‌ی کوچیک دلم برای خودم سوخت !!‌ درست در همون لحظه که خودم دلم واسه خودم سوخت اون بابا هم مثکه دلش سوخت و دیگه راه اومد !! میدونین از این ارتباط برقرار کردنم خیلی خوشم اومد ٬ همچین خودم رو گذاشتم جای اون بابا و حس گرفتم که دقیقاً اون لحظه‌ای که خودم دلم به حال خودم سوخت اونم همین‌طور شد !! به گمانم پیشرفتم تو این ترمای آخر خوب بوده :> من چقدر دیر خودمو کشف کردما !! حیف اون ترمایی که بیخودی درس خوندم ؛)