...

از قدیم گفتن مار از پونه بدش میاد دم لونش سبز میشه !! هر چی من از انواع و اقسام احساسات نوستالژیک فرار میکنم بیشتر میاد سراغم. یه مدته که اینجا بوی گند دلتنگی‌های مزخرف منو میده . راستش خودمم دیگه خسته شدم. البته نمدونم چه مرضیه که من اینقده دارم از خودم و احساساتم فرار میکنم !! شاید دست پیش رو گرفتم که پس نیفتم !! ولی خوب بعضی وقتا یه سری حرفا و یه سری رفتارا و یه سری اتفاقا همچین یه هو یه شُک اساسی به آدم میدن که تا میای خودت رو جمع و جور کنی یه چند روزی طول میکشه. (اگه بشه جمع و جور کرد البته). دو سه روز گذشته هم از اون روزا بود که شاید نباید مینوشتم ولی خوب نتونستم. الان به اندازه‌ی کافی سرحال هستم . تا امشب هم یه وقتی میذارم که این آهنگ سوگواری پس‌زمینه‌ام رو عوض میکنم٬ هم دوباره نظر خواهی میذارم٬ هم میشم همون آخرین نیکوس خل و چل همیشگی ... تا دفعه‌ی بعدی که دوباره پریود بشم کی باشه ... خدا خودش بخیر کنه.

ارادت٬
-- نیکوس