...

دستشو گرفتم٬ دستمو گرفت٬
نگاش کردم٬ نگام کرد٬
نگام کرد٬ نگاش کردم٬
دستمو فشار داد٬ دستشو فشار دادم.

و یکساعت بدون یک کلمه حرف زدن به هم نگاه کردیم٬ و با سکوتمون با هم حرف زدیم ٬ دقیقاْ همون جوری که من دوست دارم٬ همون حرف زدنی که من مدت ها بود در حسرتش مونده بودم. همون نگاه کردنی که فکر میکردم هیچ کی معنیش رو نمیفهمه ...



... هر دانه‌ی برفی به اشکی نریخته می‌ماند ...
«سکوت»
سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشقهای نهان
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت من و تو
برای تو و خویش ...

-- شاملو